کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خسروانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خسروانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به خسروان) xosro(a)vāni ۱. = خسروی۲. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاههای راستپنجگاه و ماهور.
-
جستوجو در متن
-
مرغوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹مرغآوا› [قدیمی] morq[o]vā ۱. [مقابلِ مروا] فال بد۲. نفرین: ◻︎ نفرین کند به من بردارم به آفرین / مروا کنم بدو بردارد به مرغوا (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۲).
-
ترابیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹تلابیدن› [قدیمی] tarābidan = تراویدن: ◻︎ بخل همیشه چنان ترابد از آن روی / کآب چنان از سفال نو بترابد (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۳).
-
ایارده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ayārde تفسیر و شرح کتاب اوستا یا کتاب زند: ◻︎ چه مایه زاهد و پرهیزکار و صومعگی / که نَسَکخوان شده از عشقش و ایاردهگوی (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۲۲).
-
گرزش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] garzeš ۱. گله؛ شکایت؛ شکوه؛ تظلم: ◻︎ بده داد من زآن لبانت وگرنه / سوی خواجه خواهم شد از تو به گرزش (خسروانی: ۱۱۶).۲. زاری.۳. توبه.
-
خریشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) xarišidan خراش دادن؛ خراشیدن: ◻︎ جهان بر شبه داوود است و من چون اوریا گشتم / جهانا یافتی کامت کنون زاین بیش نخریشم (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۸).
-
خنجیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xe(a)njer بوی تندی که از سوختن استخوان، پشم، چرم، و مانندِ آن بلند میشود: ◻︎ بگذرد سالیان که برناید / روزی از مطبخش همی خنجیر (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۶).
-
خنیاگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xonyāgar ۱. آوازهخوان؛ سرودخوان: ◻︎ بشنو و نیکو شنو نغمهٴ خنیاگران / به پهلوانیسماع به خسروانیطریق (مسعود سعد: ۴۹۷).۲. نوازنده.
-
نوسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نوشه› [قدیمی] nuse = رنگینکمان: ◻︎ از باد کشت بینی چون آب موجموج / وز نوسه ابر بینی چون جزع رنگرنگ (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۷).
-
وستا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] vastā ۱. = اَوِستا: ◻︎ چو گلبن از گل آتش نهاد و عکس افکند / به شاخ او بر درّاج گشت وستاخوان (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۹).۲. ستایش خداوند.
-
دژآلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] dož[']ālud ۱. خشمآلود؛ خشمگین: ◻︎ یکی ببر دژآلود است در جنگ / که دارد از مصاف شیر نر ننگ (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۷).۲. بدخو؛ تندخو.
-
آریغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اریغ، آزیغ، ازیغ› 'āriq ۱. دلسردی.۲. کینه و عداوتی که از کسی در دل کس دیگر پیدا شود؛ نفرت: ◻︎ آه از غم آن نگار بدمهر / کآریغ ز من به دل گرفته (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۲۰ حاشیه).
-
کمان گروهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کمانگرهه، کمانقروهه، کمانمهره› [قدیمی] kamāngoruhe کمانی که با آن مهره و گلولۀ گلی یا سنگی پرتاب میکردند: ◻︎ کمانگروههٴ زرین شده محاقی ماه / ستاره یکسره به نما غالوکهای سیماندود (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۵).
-
فرکندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فرکندیدن› [قدیمی] farkandan ۱. برکندن؛ کندن.۲. کندن جوی و راهآب در زمین.۳. فرسودن؛ کهنه کردن: ◻︎ دو فرکن است روان از دو دیده بر دو رخم / رخم ز رفتن فرکن بهجملگی فرکند (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۴).