کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خسته دلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خسته بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xasteband ۱. پارچه، نوار، و مرهمی که بر روی زخم و جراحت میبندند.۲. (اسم، صفت) شکستهبند.
-
خسته جگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xastejegar ۱. آزردهخاطر.۲. غمگین.
-
خسته دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xastedel ۱. آزردهدل.۲. غمدیده.
-
دل خسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [مجاز] delxaste خستهدل؛ دلآزرده؛ دلخون؛ دلشکسته؛ دلریش؛ اندوهگین.
-
پی خسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پیخست› peyxaste ۱. پایخست؛ پایمالشده؛ لگدکوبشده.۲. خسته؛ درمانده.۳. ناتوان؛ عاجز: ◻︎ دلخسته و محرومم و پیخسته و گمراه / گریان به سپیدهدم و نالان به سحرگاه (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۲۰).