کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خسارت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خسارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خَسارَة] xesārat ۱. ضرر کردن؛ زیان دیدن.۲. (اسم) زیان.۳. (اسم) غرامت.
-
جستوجو در متن
-
خسارات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خَسارات، جمعِ خَسارَة] xesārāt = خسارت
-
زیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ziyān] ziyān ۱. نقصان.۲. [مقابلِ سود] خسارت؛ ضرر.
-
زیان آور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ziyān[']āvar چیزی که سبب زیان و خسارت و آسیب شود؛ آنچه ضرر برساند؛ زیانآورنده.
-
تاوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tāvān] tāvān ۱. آنچه بابت خسارت و زیانی که از عمل کسی به دیگری وارد شده بگیرند؛ غرامت.۲. بدل.۳. [قدیمی] زیان.
-
سفیدک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sefidak از آفتهای قارچی که در گیاههای جالیزی مانند خیار و خربزه و طالبی و درختان میوهدار مانند هلو و انگور تولید میشود و خسارت بسیار وارد میسازد.
-
ضرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ضراء] [قدیمی] zarrā ۱. زیان؛ خسارت.۲. گزند.۳. [مقابلِ سرّاء] قحط؛ سختی؛ تنگدستی.
-
لیسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) lise پروانۀ کوچکی با بالهای سفید یا خاکستری که بیشتر در روی درختان سیب، گوجه، و آلو بهسر میبرد و روی برگها تارهایی میتند و از شیرۀ آنها تغذیه میکند و خسارت بسیار وارد میسازد.
-
جانی١
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جان) jāni ۱. مربوط به جان: خسارت جانی.۲. [مجاز] عزیز و گرامی، مانند جان: ◻︎ از جان طمع بریدن آسان بُوَد ولیکن / از دوستان جانی مشکل توان بریدن (حافظ: ۷۸۴).
-
انفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: انفَة] [قدیمی] 'anafat ۱. کراهت؛ ننگ؛ عار.۲. زیان؛ ضرر؛ خسارت.۳. نقصان.〈 انفت داشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] کراهت داشتن؛ ننگ وعار داشتن.〈 انفت کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 انفت داشتن: ◻︎ هر آینه انفت کرده باشد ...
-
بیمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] bime ۱. قراردادی که طی آن شخص هرگونه خطر، زیان، و خسارتی را که ممکن است به جان یا مال او وارد شود، با پرداخت حق معینی به عهدۀ شرکتها یا بنگاههای مخصوص این کار میگذارد که هرگاه آن خطر یا خسارت به او رسید بیمهکننده غرامت آن را بدهد.۲. ...
-
غرامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غرامَة، جمع: غرامات] qa(e)rāmat ۱. مالی که بابت خسارت داده یا گرفته میشود؛ تاوان.۲. زیان؛ ضرر.۳. مشقت.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] پشیمانی؛ ندامت.〈 غرامت خواستن: (مصدر لازم) تاوان خواستن.〈 غرامت دادن: (مصدر لازم) تاوان دادن.〈 ...
-
ضامن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، اسم) [عربی] zāmen ۱. عهدهدار غرامت؛ کفیل؛ ملتزم.۲. (حقوق) کسی که میپذیرد بدهکار یا گناهکار را در موقع معیّن به دادگاه تحویل دهد.۳. نوعی وسیلۀ دکمهمانند در برخی وسایل، بهویژه در نوعی چاقو.〈 ضامن آهو: [عامیانه] لقب امام رضا.〈 ضامن د...
-
صلیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از آرامی] salib ۱. دو چوب متقاطع به شکل که در روم باستان برای اعدام محکومین استفاده میشد؛ چلیپا.۲. نمادی به شکل که به اعتقاد مسیحیان عیسی را به آن آویختهاند و نزد آنان مقدس شمرده میشود؛ چلیپا.۳. [مجاز] زلف معشوق.۴. هر نقش...