کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خریدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خریدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xaridār ۱. خریدکننده؛ مشتری.۲. [مجاز] هواخواه.
-
جستوجو در متن
-
خریداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xaridāri ۱. خریدار بودن.۲. عمل خریدار.
-
دلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] dallāl میانجی بین خریدار و فروشنده؛ کسی که واسطه میان خریدار و فروشنده باشد.
-
خرنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xarande کسی که چیزی از دیگری میخرد؛ خریدار.
-
بنجل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bonjol کالای وازده و پست که خریدار نداشته باشد؛ جنس نامرغوب.
-
دغل کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] daqalkār ۱. مکار؛ حیلهگر.۲. کسی که چیزی را برای گمراه ساختن خریدار تغییر صورت بدهد.
-
مکاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] mekās تشویش کردن در بیع؛ کم کردن بها؛ چانه زدن خریدار و فروشنده.
-
پیش خرید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) pišxarid خریدن کالایی که هنوز حاضر و موجود نیست و خریدار پولی میدهد که بعد کالا را تحویل بگیرد.
-
رایج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: رائج] rāyej ۱. روان؛ روا.۲. (اسم) پول یا کالایی که طالب و خریدار داشته باشد.
-
ارش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (فقه) 'arš ۱. دیه؛ تاوان.۲. مابهالتفاوت ارزش کالای سالم و معیوب که فروشنده باید به خریدار بپردازد.
-
بیجک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] bijak برگهای که فروشنده، نوع و مقدار کالا را در آن مینویسد و برای خریدار میفرستد که از روی آن کالا را تحویل بگیرد و رسید بدهد.
-
قولنامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (حقوق) qo[w]lnāme ورقهای که خریدار و فروشنده در باب معاملهای مینویسند و امضا میکنند تا در مدت معیّن برای معاملۀ قطعی حاضر شوند.
-
خر
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خریدن) xar ۱. = خریدن۲. خریدار؛ خرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خانهخر، مالخر، کهنهخر، گندمخر.
-
دشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dašt] [عامیانه] dašt نخستین پولی که کاسب و پیشهور در آغاز کار روزانه از خریدار میگیرد؛ دخش؛ دستلاف. =دشتان