کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرچنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرچنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: karčang] xarčang ۱. (زیستشناسی) جانوری سختپوست با چنگالهای دراز، لاک خارجی پهن و سخت، یک یا دو زوج آرواره، و دو چشم پایهدار که به یک پهلو حرکت میکند و معمولاً در دریا و گاه در خشکی زندگی میکند.۲. (نجوم) = سرطان
-
جستوجو در متن
-
کژپایک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] kažpāyak =خرچنگ
-
کلچنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kolčang =خرچنگ
-
کلنجار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] kelenjār = خرچنگ
-
کلنجک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] kolanjak = خرچنگ
-
پنج پا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پنجپایه، پنجپایک› (زیستشناسی) [قدیمی] panjpā = خرچنگ
-
پیچپا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] pičpā = خرچنگ
-
چنگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čangār ۱. (پزشکی) نوعی بیماری که ورم و زخم آن شبیه پای خرچنگ است.۲. (زیستشناسی) =خرچنگ
-
سخت پوستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) saxtpustān ردۀ بزرگی از بندپایان که روی پوست بدنشان با پوستۀ سخت پوشیده شده، مانند خرچنگ.
-
کالیو ه رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kāliverang = کالیو: ◻︎ خیالش خرف کرده کالیوهرنگ / به مغزش فروبرده خرچنگ چنگ (سعدی۱: ۱۸۷).
-
سیبیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹سیسبا› (زیستشناسی) sibiyā نوعی ماهی دریایی شبیه خرچنگ که ظاهر بدنش صدفی است و داخل آن مادۀ سیاهرنگی وجود دارد که با آن میتوان نوشت و در طب برای درمان بیماری پوستی به کار میرود؛ ماهی مرکب.
-
خر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xar] xar ۱. (زیستشناسی) جانوری چهارپا و کوچکتر از اسب با گوشهای دراز و یال کوتاه؛ الاغ؛ درازگوش.۲. درشت؛ بزرگ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خربط، خرپا، خرپشته، خرچنگ، خرسنگ، خرکمان، خرمهره.۳. (صفت) [مجاز] احمق.۴. [قدیمی، مجاز] جسم.〈 ...
-
سرطان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] saratān ۱. (پزشکی) تکثیر بیرویۀ سلولها در اثر جهش ژنتیکی و دست اندازی به بافتهای مجاور که باعث اختلال در عملکرد آن بافت میشود؛ تومور؛ کنسر.۲. (نجوم) چهارمین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد.۳. چهارمین برج از برجهای...