کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خروشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خروشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: xrošitan] ‹اخروشیدن› xorušidan بانگ و فریاد کردن.
-
جستوجو در متن
-
اخروشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] 'oxrušidan = خروشیدن
-
خروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اخروش، اخرش، خرش› xoruš ۱. بانگ؛ فریاد.۲. (بن مضارعِ خروشیدن) = خروشیدن
-
متلاطم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَلاطم] mote(a)lātem ۱. در حال خروشیدن و به هم خوردن؛ دارای تلاطم.۲. [مجاز] ناآرام؛ آشفته.
-
تلاطم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talātom ۱. [مجاز] آشفتگی.۲. خروشیدن و به یکدیگر خوردن امواج دریا.
-
خروشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xorušān ۱. خروشنده.۲. (قید) در حال جوشوخروش و خروشیدن.۳. [مجاز] جوشان.
-
دمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: damitan] damidan ۱. وزیدن باد.۲. (مصدر متعدی) پف کردن و باد کردن در چیزی.۳. روییدن و سر از خاک درآوردن گیاه.۴. طلوع کردن؛ سرزدن آفتاب.۵. پدیدار گشتن.۶. خروشیدن.۷. خود را پرباد کردن.
-
غریویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] qarividan بانگ برآوردن؛ فریاد زدن؛ خروشیدن: ◻︎ غریویدن کوس گردونشکاف/ زمین را برافکند پیچش به ناف (نظامی۵: ۹۶۷)، ◻︎ خرامان غریوید و بردش نماز / بپرسیدش از رنجهای دراز (فردوسی: ۲/۳۹).
-
خسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ خس] [قدیمی] xasak ۱. (زیستشناسی) = خارخسک۲. خسوخاشاک.۳. خار فلزی سهگوشهای که هنگام جنگ بر سر راه دشمن میریختند: ◻︎ خسک بر گذرگاه کین ریختند / نقیبان خروشیدن انگیختند (نظامی۵: ۸۳۴)، ◻︎ عدو را به جای خسک دُر بریز / که احسان کُنَد کُند...
-
صندوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صُندوق، معرب، مٲخوذ از فارسی] sandu(o)q ۱. جعبۀ بزرگ چوبی یا فلزی.۲. [مجاز] محل دریافت و پرداخت پول در جاهایی مانند فروشگاه و بانک.۳. [مجاز] خزانه.۴. [قدیمی] ضریحی که از چوب بر روی گور بزرگان ساخته میشود.۵. [قدیمی، مجاز] تابوت.〈 صن...