کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خروس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خروس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xros] ‹خرو، خروچ، خروه، خره› (زیستشناسی) [مقابلِ مرغ] xorus جنس نر از مرغ خانگی.〈 خروس کولی: (زیستشناسی) پرندهای وحشی شبیه خروس و بزرگتر از کبوتر با پاهای دراز، بالهای بزرگ، دم پهن، چشمهای درشت، و کاکلی از پر که بیشتر در کنار...
-
واژههای مشابه
-
خروس خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مجاز] xorusxān ۱. سحر؛ صبح زود.۲. (قید) هنگام سحر.
-
تاج خروس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] (زیستشناسی) tājxorus گیاهی یکساله با برگهای درشت و گلهای سرخرنگ که بلندیش تا نیممتر میرسد و یک نوع از آن برگهایش سرخرنگ است و گلهای ارغوانی دارد؛ بوستانافروز؛ گل حلوا؛ گل یوسف.〈 تاجخروس دمروباهی: (زیستشناسی) نوع...
-
جستوجو در متن
-
ابوالیقظان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹ابویقظان› [قدیمی، مجاز] 'abolyaqzān خروس.
-
خروچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] xoruč = خروس
-
خره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خروه› [قدیمی] xoroh = خروس
-
دیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) dik خروس.
-
بلوچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] boluč تکۀ گوشت سرخرنگی که روی سر خروس درمیآید؛ تاج خروس؛ خوچ.
-
بستان افروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹بوستانافروز› (زیستشناسی) [قدیمی] bostan[']afruz = تاجخروس
-
بوستان افروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بستانافروز› (زیستشناسی) [قدیمی] bustān[']afruz = تاجخروس
-
قوقو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ququ بانگ خروس؛ قوقولیقوقو.
-
عین الدیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عَینالدّیک] (زیستشناسی) [قدیمی] 'eynoddik = چشم 〈 چشم خروس
-
پروزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] (ورزش) [منسوخ] parvazn از تقسیمبندیهای وزن ورزشکاران بعد از خروسوزن.