کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خروة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خروه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] xoruh = خروس: ◻︎ شب از حملهٴ روز گردد ستوه / شود پرّ زاغش چو پر خروه (عنصری: ۳۶۱).
-
جستوجو در متن
-
چکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹چکین› [قدیمی] čeken ۱. نوعی زردوزی و بخیهدوزی.۲. پارچۀ زردوزیشده.۳. جامۀ زربفت: ◻︎ خروهوار سحرخیز باش تا سر و تن / به تاج لعل و قبای چکن بیارایی (کمالالدین اسماعیل: ۱۳).