کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرمن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xa(e)rman ۱. (کشاورزی) محصول دروشده و رویهمریخته که هنوز نکوبیده و کاه آن را جدا نکردهاند.۲. [مجاز] تودۀ چیزی.〈 خرمن ماه (مه): [قدیمی، مجاز] هالۀ ماه: ◻︎ آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق / خرمن مه به جوی خوشهٴ پروین به دو جو (حافظ: ۸۱۴...
-
واژههای مشابه
-
خرمن پا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xermanpā نگهبان خرمن که خرمن غله را میپاید.
-
خرمن کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (کشاورزی) xermankub دستگاه، کارگر، یا چهارپایی که غلۀ دروشده را میکوبد تا کاه از دانه جدا شود.
-
خرمن گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خرمنگاه› (کشاورزی) xermangāh قطعه زمینی سخت و هموار در کنار مزرعه که در آنجا گندم یا جو دروشده را بهوسیلۀ خرمنکوب میکوبند تا کاه از دانه جدا شود.
-
خرمن گدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xermangedā کسی که برای گدایی بر سر خرمنها میرود؛ گدای سر خرمن.
-
سوخته خرمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] suxtexa(e)rman ۱.آنکه خرمنش آتش گرفته و سوخته باشد.۲. [مجاز] کسی که هستی خود را از دست داده؛ بینوا؛ بدبخت.
-
جستوجو در متن
-
جنجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) janjar دستگاه خرمنکوبی؛ خرمنکوب.
-
بنو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بنوه› [قدیمی] bonu ۱. خرمن؛ خرمن گندم یا جو.۲. تودۀ چیزی.۳. غله.
-
بازوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāzule دستگاه خرمنکوبی.
-
بیادر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بیدَر] [قدیمی] bayāder خرمنهای جو یا گندم.
-
انبیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ambis تودۀ غله؛ خرمن غلۀ بادداده و پاککرده.
-
بنوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] bonvān ۱. نگهبان خرمن.۲. نگهبان کشتزار.
-
بواشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bavāše چهارشاخ که کشاورزان خرمن کوبیدهشده را با آن بر باد میدهند تا کاه از دانه جدا شود.