کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرفة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خرفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خفرج، ختفرج› (زیستشناسی) xorfe گیاهی خودرو و یکساله با ساقۀهای سرخ، برگهای سبز، و تخمهای ریز، سیاه، لعابدار، و نرمکننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد.
-
واژههای همآوا
-
خرفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: خَرِف] [عامیانه] xereft ۱. کودن.۲. ویژگی کسی که براثر پیری، فساد و تباهی عقل پیدا کرده است.〈 خرفت شدن: (مصدر لازم) تباه شدن عقل براثر پیری.
-
جستوجو در متن
-
بخله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بوخل، بوخله، بیخیله، بخیله› (زیستشناسی) [قدیمی] boxle ۱. = خرفه۲. تخم خُرفه.
-
بلبن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] balban = خرفه
-
بقلة الحمقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بقلةالحمقاء] (زیستشناسی) [قدیمی] baqlatolhamqā = خرفه
-
فرفخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: پرپهن] ‹فرفهن› (زیستشناسی) [قدیمی] farfax = خرفه
-
تورک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] turak = خرفه
-
پرپهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parpahan (زیستشناسی) [قدیمی] = خرفه