کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرس سفید و سیاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پاندا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: panda] (زیستشناسی) pāndā پستانداری شبیه خرس، دارای پوست سیاه و سفید، و گیاهخوار که در کوهستانهای چین و تبت زندگی میکند.
-
کلاغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کراکر› (زیستشناسی) kalāq پرندهای حرامگوشت با پرهای سفید و سیاه و منقار سیاه که حشرات و جانوران کوچک را شکار میکند.
-
اشهب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'ašhab ۱. سیاهوسفید.۲. (اسم) اسب سیاه و سفید.۳. [مجاز] روشن و سفید.
-
آلاپلنگی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی، فارسی] ‹آلاپلنگ› [قدیمی] 'ālāpalangi دارای لکهها و خالهای سیاه و سفید مثل پوست پلنگ؛ دارای رنگهای متضاد.
-
دومو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دوموی، دومویه› [قدیمی، مجاز] domu کسی که موهای سر و صورتش سیاه و سفید باشد.
-
مطرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] motarraf ۱. آغاز و اول چیزی.۲. اسبی که سر و دم او سیاه یا سفید باشد.
-
آمیزه مو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آمیژهمو› 'āmizemu دومو؛ دومویه؛ کهل؛ کسی که موهای سیاه و سفید در سر داشته باشد.
-
پیغو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) piqu پرندهای شکاری از تیرۀ باز با بالهای سفید، نوک سیاه و چشمهای قهوهای مایل به قرمز.
-
دراج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) dorrāj پرندهای شبیه کبک، با پرهای خالدار سیاه و سفید که گوشت لذیذی دارد؛ پور؛ جرب.
-
شطرنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. مٲخوذ از پهلوی: čatrang] ‹شترنگ› (ورزش) šatranj نوعی بازی فکری که بر روی یک صفحه ۶۴ خانهای سیاه و سفید با ۳۲ مهره (۱۶ سفید و ۱۶ سیاه) صورت میگیرد. هردسته از مهرههای سیاهوسفید شامل ۸ مهرۀ پیاده و ۲ رخ و ۲ اسب و ۲ فیل و یک وزیر (یا فرز...
-
پلنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) palang حیوانی گوشتخوار و قویجثه از تیرۀ گربهسانان، نظیر شیر و ببر و بسیارچابک و درنده. پوستش سفید و دارای خالهای سیاه. در کوههای آسیا و افریقا زندگی میکند.
-
ترب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tor[o]b گیاهی یکساله، با برگهای درشت. گلهای آن شبیه شببو و بهرنگ بنفش یا سفید، ریشۀ آن شبیه چغندر، پوستش سفید یا سیاه، طعمش تندوتیز، با ویتامینهای A، B، و C و فسفر، و از سبزیهای خوردنی است. اشتهاآور و محرک عمل رودهها میباش...
-
قو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غو› (زیستشناسی) qu پرندهای آبزی با گردن دراز، پاهای پردهدار، پرهای نرم و لطیف و به رنگ سفید یا سیاه، و گوشت چرب، چغل، و نامطبوع.
-
ابلق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب، مٲخوذ از فارسی: آبله] ‹ابلک› 'ablaq ۱. ویژگی هرچیز دورنگ، بهویژه سیاه و سفید.۲. (اسم) [قدیمی] پرهای سیاه و سفیدی که سپاهیان و رزمجویان به کلاه خود میزدند.۳. (اسم) مطلق اسب.〈 ابلق ایام: [قدیمی، مجاز] دنیا و روزگار و زمانه ب...
-
مقابله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مقابَلَة] moqābele ۱. روبارو شدن.۲. دو چیز را با هم برابر کردن؛ روبهرو کردن.۳. (ادبی) در بدیع، نوعی تضاد که مابین اجزای دو جمله یا دو مصراع کلماتی ضد یکدیگر باشد، مانندِ این شعر: سیاه زنگی هرگز شود سفید به آب / سفید رومی هرگز شود ...