کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خراشیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خراشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) خراشدادهشده. xarāšide
-
جستوجو در متن
-
شخوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] šaxude خراشیده.
-
شخاییده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šaxāy(')ide خراشیده؛ ریششده.
-
مخمش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moxammaš مخدوش؛ خدشهدار؛ خراشیده.
-
نخراشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹ناخراشیده› naxarāšide خراشیدهنشده؛ خشن و ناهموار.
-
سکنجیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sekonjide, sakanjide ۱. تراشیده؛ خراشیده.۲. گَزیدهشده.
-
محکوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mahkuk ۱. حکشده.۲. خراشیده.۳. تراشیدهشده.۴. ساییدهشده.
-
مخدوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] maxduš ۱. خراشیدهشده؛ خدشهدار.۲. [مجاز] معیوب؛ نامنسجم.
-
پراشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] parāšide ۱. پراکنده.۲. ازهمپاشیده؛ پریشانشده: ◻︎ مجلس پراشیده همه، میوه خراشیده همه / نقل بپاشیده همه، به چاکران کرده یله (شاکر: شاعران بیدیوان: ۵۰).