کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خراسانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خراسانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به خراسان) xorāsāni ۱. مربوط به خراسان: موسیقی خراسانی.۲. از مردم خراسان.۳. (ادبی) در ادبیات فارسی، سبکی که دارای ویژگیهایی چون سادگی الفاظ، روانی عبارات، خالی بودن مضامین از تخیلات دورازذهن، و مقید نبودن به صنایع بدیعی است، مانند ا...
-
جستوجو در متن
-
صاحب دعوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: صاحبالدَّعوَة] [قدیمی] sāhebda'vat ۱. کسی که مردم را به امری مذهبی یا سیاسی دعوت کند.۲. لقب ابومسلم خراسانی.
-
بادروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بادروگ، بادرویه، بادرو› (زیستشناسی) bādruj نوعی ریحان با برگهای ریز، شاخههای باریک، و گلهای سرخرنگ؛ ریحان کوهی؛ ترۀ خراسانی؛ بورنگ؛ بوینگ.
-
تره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tarak] (زیستشناسی) tare گیاهی دوساله با برگهای دراز و تاخورده. فاقد ساقه است و جزء سبزیهای خوردنی بهصورت خام مصرف میشود. در پختن خوراکهای سبزیدار نیز به کار میرود. ویتامین B و C و آهن دارد. ملین است و دستگاه هاضمه را تقویت میک...
-
سبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sabk ۱. طرز؛ روش؛ شیوه.۲. (ادبی) روش یا شیوۀ خاص شاعر یا نویسنده برای بیان مطالب و افکار خود، مانندِ طرز جملهبندی، استعمال الفاظ و ترکیبات، چگونگی تعبیرات، و بیان مضامین: سبْک خراسانی، سبْک عراقی، سبْک هندی.