کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خراب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خراب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ آباد، جمع: خِرَب] xarāb ۱. ویران؛ مخروبه: ساختمان خراب.۲. فاقد حالت عادی: روحیهٴ خراب.۳. ازکارافتاده: دستگاه خراب.۴. گندیده؛ فاسد: میوۀ خراب.۵. آشفته: موی خراب.۶. [مجاز] بیرونق: بازار خراب.۷. [عامیانه، مجاز] بیمار؛ بدحال: حال خرا...
-
واژههای مشابه
-
خراب آباد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] xarāb[']ābād دنیا: ◻︎ بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم / مگر رسیم به گنجی در این خرابآباد (حافظ: ۲۱۰).
-
خراب کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] xarābkār ۱. آنکه چیزی را خراب میکند.۲. (سیاسی) کسی که بهعلت مخالفت با سیاست حاکم بر جامعه، برای آسیب رساندن به تٲسیسات تلاش میکند.
-
جستوجو در متن
-
رمباندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹رمبانیدن› [عامیانه] rombāndan خراب کردن و رویهم ریختن؛ خراب کردن سقف، دیوار، و مانند آن.
-
رمبیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [عامیانه] rombidan خراب شدن و فروریختن؛ خراب شدن دیوار؛ فروریختن سقف.
-
خرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] xareb = خراب
-
خرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خراب] [قدیمی] xerab = خراب
-
ویران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: avērān، مقابلِ آباد] ‹بیران› virān خراب؛ بایر.〈 ویران کردن: (مصدر متعدی) خراب کردن؛ منهدم ساختن.
-
مخروبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مخروبَة] maxrube خراب؛ ویرانشده.
-
مهدوم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mahdum ویران؛ خراب.
-
رمبیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] rombide خرابشده و فروریخته.
-
ویرانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹بیرانه› virāne جای خراب و ویران.
-
تخریب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxrib خراب کردن؛ ویران کردن.