کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xar] xar ۱. (زیستشناسی) جانوری چهارپا و کوچکتر از اسب با گوشهای دراز و یال کوتاه؛ الاغ؛ درازگوش.۲. درشت؛ بزرگ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خربط، خرپا، خرپشته، خرچنگ، خرسنگ، خرکمان، خرمهره.۳. (صفت) [مجاز] احمق.۴. [قدیمی، مجاز] جسم.〈 ...
-
خر
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خریدن) xar ۱. = خریدن۲. خریدار؛ خرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خانهخر، مالخر، کهنهخر، گندمخر.
-
خر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خره، خرد› [قدیمی] xar[r] لجن؛ گلولای.
-
خر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] xer گلو.
-
واژههای مشابه
-
پرخاش خر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] parxāšxar خریدار جنگ؛ جنگاور؛ جنگجو؛ دلیر؛ پرخاشجو: ◻︎ برآمد چکاچاک زخم تبر / خروش سواران پرخاشخر (فردوسی: ۵/۱۸۱).
-
جستوجو در متن
-
خربنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xarbande کسی که خر کرایه میداد؛ نگهبان خر.
-
ماچه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ نر] māče ماده (سگ یا خر): ماچهخر، ماچهسگ.
-
ناهق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] nāheq ۱. بانگدهنده مانند خر.۲. خر بانگکننده.۳. (اسم) جای برآمدن بانگ از گلوی خر.
-
کوژه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kuže خر سفیدرنگ.
-
خرکچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. ترکی] xarakči کسی که خر کرایه میدهد.
-
نهیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] nahiq بانگ خر.
-
غاوشنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غوشنگ› [قدیمی] qāvšang چوبی که با آن گاو یا خر را میرانند.
-
علج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: علوج] [قدیمی] 'elj ۱. خر.۲. گورخر؛ خر وحشی فربه و قوی.۳. (اسم، صفت) مرد تنومند و قوی از غیر مسلمین؛ کافر.