کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدمت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خوش خدمت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] xošxedmat ویژگی کسی که خوب خدمت میکند و فرمان بزرگتر خود را خوب انجام میدهد.
-
جستوجو در متن
-
عبودیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عبودیَّة] 'obudiyyat ۱. بندگی کردن؛ پرستش کردن.۲. [مجاز] چاکری و خدمتگزاری کردن؛ خدمت.
-
سدانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سدانة] [قدیمی] sadānat ۱. پردهداری کردن و خدمت کردن در کعبه یا بتخانه.۲. پردهداری و دربانی و خدمت کعبه.
-
پرستیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: parastātan] parastidan ۱. ستایش کردن.۲. بندگی کردن.۳. عبادت کردن.۴. [قدیمی] خدمت کردن.۵. دوست داشتن بسیار.
-
معاطات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معاطاة] [قدیمی] mo'ātāt ۱. چیزی را دستبهدست دادن.۲. به هم بخشیدن؛ عطا کردن.۳. به کسی خدمت کردن.
-
قدرشناسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qadršenāsi درک کردن ارزش نیکویی و خدمت دیگران و سپاسگزاری از آنان.
-
پذیرایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pazirāy(')i ۱. قبول؛ پذیرفتاری.۲. مهمان را پذیرفتن و خدمت کردن.
-
خوش خدمتی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] xošxedmāti ۱. خوب خدمت کردن.۲. [عامیانه، مجاز] انجام دادن کارهای کسی با تملق و چاپلوسی.
-
ملازمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ملازَمة] [قدیمی] molāzemat ۱. چیزی را به کسی پیوستن.۲. همیشه در خدمت کسی بودن.۳. در جایی ماندن و اقامت کردن.
-
تیمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] timār ۱. پرستاری، نوازش، و مراقبت از شخص بیمار یا آسیبدیده.۲. غمخواری؛ دلسوزی.۳. (اسم) فکر؛ اندیشه.۴. (اسم) دردورنج.〈 تیمار خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] غمخواری کردن؛ دلسوزی کردن: ◻︎ به تنها تن خویش جستم نبرد / به پرخاش تیم...
-
فرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فِرار] farār ۱. دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر.۲. دور شدن از دسترس و نظارت کسی.۳. [مجاز] تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی: فرار از خدمت سربازی.〈 فرار دادن کسی: (مصدر متعدی) گریزاندن و دور کردن او از خطر....