کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدمتیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خدمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خدمة] xedmat ۱. کار کردن برای کسی به قصد کمک.۲. (نظامی) سربازی.۳. (اسم) شغل دولتی.۴. (اسم) پیشگاه.۵. (اسم) [قدیمی، مجاز] عریضه.۶. (اسم) [قدیمی، مجاز] عرض ادب؛ سلام.۷. (اسم) [قدیمی، مجاز] هدیه.
-
یار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: âyārîh-âyār] yār ۱. محبوب؛ معشوق.۲. دوست؛ رفیق؛ همدم.۳. (ورزش) هریک از بازیکنان یک تیم.۴. (اسم، صفت) همکار.۵. (اسم، صفت) [مجاز] همراه.۶. (اسم، صفت) مددکار.۷. دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): هوشیار.۸. یاریرساننده؛ کمککننده (در ترکیب با...
-
یار
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ یارستن) [قدیمی] yār = یارستن
-
یار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] yār = یاور۳: ◻︎ ز برق تیر روشن شد شب تار / سر دشمن چو هاون، گرز چون یار (نزاری: مجمعالفرس: یار).
-
خوش خدمت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] xošxedmat ویژگی کسی که خوب خدمت میکند و فرمان بزرگتر خود را خوب انجام میدهد.
-
کنسول یار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی. فارسی] (سیاسی) [منسوخ] konsulyār نایب کنسول؛ ویسکنسول.
-
دولت یار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] do[w]latyār ۱. بختیار؛ نیکبخت.۲. توانگر.
-
پزشک یار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [منسوخ] pezeškyār کسی که در بیمارستان دستورهای پزشک را دربارۀ بیماران اجرا میکند؛ کمکپزشک؛ معین طبیب.
-
شب یار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šabyār ۱. (زیستشناسی) صبر زرد.۲. (طب قدیم) معجونی که در شب بخورند و بخوابند.
-
رمه یار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹رمیار، رامیار› [قدیمی] rameyār = چوپان
-
جستوجو در متن
-
یار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: âyārîh-âyār] yār ۱. محبوب؛ معشوق.۲. دوست؛ رفیق؛ همدم.۳. (ورزش) هریک از بازیکنان یک تیم.۴. (اسم، صفت) همکار.۵. (اسم، صفت) [مجاز] همراه.۶. (اسم، صفت) مددکار.۷. دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): هوشیار.۸. یاریرساننده؛ کمککننده (در ترکیب با...