کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدمات منشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
منشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: منشیء] monši ۱. کسی که بتواند خوب نامه بنویسد و مطلب را بپروراند؛ نویسنده.۲. [قدیمی] ایجادکننده.
-
مترسل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mote(a)rassel دبیر؛ منشی.
-
دویدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی. فارسی] [قدیمی] davidār واتدار؛ منشی؛ دبیر.
-
منشی باشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. ترکی] [قدیمی] monšibāši رئیس منشیان؛ بزرگتر دبیران.
-
مجلس نویس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] majlesnevis واقعهنویس؛ کاتب انجمن؛ منشی انجمن.
-
سکرتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: secrétair] sekreter منشی معمولاً خانم که مسئول رسیدگی به امور دفتری رؤسا، مدیران، پزشکان و مانند آنهاست.
-
میرزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. فارسی، مخففِ امیرزاده] mirzā ۱. [منسوخ] عنوان احترامآمیز در انتهای نام شاهزادگان: ناصرالدینمیرزا، ایرجمیرزا، عباسمیرزا.۲. عنوان احترامآمیز در ابتدای نام افراد باسواد غیرروحانی: میرزاکوچکخان.۳. منشی.۴. عریضهنویس.
-
دبیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: dapir] ‹دویر› dabir ۱. کسی که در دبیرستان شاگردان را درس بدهد.۲. [قدیمی] نویسنده؛ منشی.〈 دبیر فلک: [قدیمی، مجاز] سیارۀ عطارد.〈 دبیر آسمان: [قدیمی، مجاز] =〈 دبیر فلک