کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدمات راهنمایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
الام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] 'olām در دورۀ قراقویونلو تا قاجاریه راهنمایی که در روستاها مجبور بود رایگان به مٲمور دیوان خدمت کند و او را از دهی به ده دیگر راهنمایی کند.
-
راهبری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] rāhbari رهبری؛ راهنمایی؛ هدایت.
-
راهنمونی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] rāhne(o)muni راهنمایی و رهبری؛ هدایت.
-
نمونش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] ne(a,o)muneš نمودار؛ راهنمایی.
-
هدایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: هدایة] hedāyat راهنمایی کردن؛ راه راست نمودن.
-
ارشاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eršād هدایت کردن به راه راست؛ راهنمایی کردن.
-
پیشروی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pišravi ۱. پیشرفت.۲. پیش رفتن.۳. پیشوایی.۴. راهنمایی.
-
راه نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رهنامه› [قدیمی] rāhnāme ۱. سفرنامه.۲. نقشۀ راه.۳. دفترچۀ راهنمایی.
-
استرشاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esteršād ۱. راهنمایی خواستن؛ طلب هدایت کردن.۲. هدایت شدن.
-
استهدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استهداء] [قدیمی] 'estehdā ۱. راهنمایی خواستن.۲. هدیه خواستن؛ ارمغان خواستن.
-
متوسطه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَوسّطَة] mote(a)vassete مقطع تحصیلی پس از دورۀ راهنمایی و پیش از پیشدانشگاهی یا دانشگاه.
-
تسدید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasdid ۱. استوار کردن.۲. راستودرست کردن؛ راست گردانیدن.۳. کسی را بهصواب و سداد راهنمایی کردن.
-
سوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سَوق] so[w]q ۱. راندن.۲. راندن چهارپا.۳. [مجاز] جهت دادن؛ راهنمایی و هدایت.
-
راهشناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rāhšenās کسی که راه را بلد باشد و دیگران را راهنمایی کند؛ شناسندۀ راه؛ راهدان.
-
راهنمون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹رهنمون، راهنما› [قدیمی] rāhne(o)mun آنکه راهی را بهکسی نشان میدهد و او راهنمایی میکند؛ رهبر.