کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدمات تک به زیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تکین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به تک) [قدیمی] takin فرودین؛ زیرین.
-
طاق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تک] tāq ۱. [مقابلِ جفت] فرد.۲. یکتا؛ بیمانند: ◻︎ صاحبهنری به مردمی طاق / شایستهترینِ جمله آفاق (نظامی۳: ۳۸۴).۳. [قدیمی] تک؛ تنها.
-
غات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [؟] qāt در بازی نرد، گریخت.〈 غات شدن: (مصدر لازم) [عامیانه] در بازی نرد، گریختن و جفت شدن مهرۀ تک به مهرۀ دیگر، یعنی مهرۀ تک را که احتمال کشته شدن آن میرود به مهرۀ دیگر جفت کردن.
-
تک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) tak ۱. [مقابلِ پاتک] (نظامی) حمله.۲. = تگ〈 تکوپو: = تکاپو ◻︎ هزار گونه غم از هر سوییست دامنگیر / هنوز در تکوپوی غم دگر میگشت (سعدی۲: ۶۰۸).〈 تکوتاز: دو و تاخت؛ به هر سو تاختن و دویدن.〈 تکودو: = تکاپو
-
آسان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: āsān، مقابلِ دشوار] 'āsān امری که انجام آن به راحتی ممکن باشد؛ بدون تلاش زیاد؛ به راحتی؛ سهل؛ آسوده.
-
بلغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بلغَة] [قدیمی] bolqe قوت روزانه به قدری که از آن زیاد نیاید؛ آنچه به آن روز بگذرانند.
-
پرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: presse] peres ۱. دستگاه فشار که در کارخانههای صنعتی به کار میرود.۲. عمل وارد کردن فشار زیاد به چیزی.
-
تک رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) takro[w] ۱. آنکه تنها به راهی برود.۲. کسی که تنها از پی امری برود یا به کاری بپردازد.
-
جهان دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jahāndide کسی که به دلیل عمر طولانی یا سفر بسیار و دیدن شهرهای زیاد تجربه اندوخته است؛ جهاندیده.
-
جیزگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] jizgar کسی که در قمارخانه برای نفع شخصی با ربح زیاد به دیگران پول قرض میداد.
-
عمده فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی، مقابلِ خردهفروش] 'omdeforuš کسی که کالایی را به مقدار کلی و زیاد میفروشد.
-
ترانسفورماتور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: transformateur] (برق) terānsformātor دستگاه مخصوصی که برای کم و زیاد کردن جریان الکتریسیته به کار میرود.
-
تثمیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasmir ۱. به ثمر رسانیدن.۲. زیاد کردن مال و بهره گرفتن از آن.
-
تنداب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹تندآب› tondāb ۱. (زمینشناسی) آن قسمت از رودخانه که به علت شیب زیاد، جریان آب تندتر از قسمتهای دیگر است.۲. (شیمی) [قدیمی] = تیزاب۳. [قدیمی] آبی که با سرعت و فشار زیاد در روی زمین جاری باشد.
-
گشادبازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه، مجاز] gošādbāzi ۱. افراط.۲. اسراف.۳. ولخرجی.۴. در بازی نرد، به جا گذاشتن مهرۀ تک در خانۀ نرد که ممکن است کشته شود.