کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدا حافظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
باغ خدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāqxodā صاحب باغ.
-
کشور خدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹کشورخدیو› [قدیمی، مجاز] kešvarxodā صاحبکشور؛ پادشاه.
-
گیتی خدا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گیتیخدای› [قدیمی] gitixodā ۱. خداوند گیتی؛ پروردگار.۲. [مجاز] پادشاه.
-
خانه خدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خانهخدای› [قدیمی] xānexodā صاحب خانه.
-
واژههای همآوا
-
خداحافظ
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [فارسی. عربی] [عامیانه] xodāhāfez هنگام وداع و جدا شدن از یکدیگر گفته میشود؛ خدانگهدار.
-
جستوجو در متن
-
الحمدللـه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] 'alhamdolellāh شکر خدا را؛ سپاس خدا را. Δ در مقام شکرگزاری گفته میشود: ◻︎ عیشم مدام است از لعل دلخواه / کارم بهکام است الحمدللّه (حافظ: ۸۳۴).
-
دردا
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) dardā دریغا؛ آه؛ افسوس: ◻︎ دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا (حافظ: ۲۶).
-
مباد
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله، فعل) mabād برای بیان دعا و نفرین به کار میرود؛ نیست باد؛ خدا نکند: ◻︎ در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب / یارب مباد آنکه گدا معتبر شود (حافظ: ۴۵۸).
-
الحکم للـه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] [قدیمی] 'alhokmolellāh حکم و فرمان خدا را است؛ فیصل امور با خدا است. Δ برای نشان دادن تسلیم خود در شرایط بد به زبان میآوردند: ◻︎ گر تیغ بارد در کوی آن ماه / گردن نهادیم الحکمللّه (حافظ: ۸۳۶).
-
یارب
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی: یا ربّ] yārab[b] ۱. پروردگارا؛ ای خدا.۲. هنگام دعا، ناله به درگاه خدا، یا تعجب گفته میشود: یارب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان / وآن سهیسرو خرامان به چمن بازرسان (حافظ: ۷۷۲).
-
استغفراللـه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی (= از خدا طلب آمرزش میکنم)] 'astaqferollāh ۱. در مقام توبه و استغفار گفته میشود: خدایا مراببخش، استغفرالله!.۲. در هنگام نفی و انکار گفته میشود؛ هرگز؛ خدا نکند: ◻︎ من رند و عاشق وآنگاه توبه / استغفراللّه استغفراللّه (حافظ: ۸۳۶...
-
ت
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) te ضمیر متصل که به آخر کلمه افزوده میشود و به این معانی دلالت میکند: ۱) مالِ تو؛ تو: دخترت، چشمت. ۲) تو را: میفرستمت، ◻︎ ای غایب از نظر به خدا میسپارمت / جانم بسوختی و ز جان دوست دارمت (حافظ: ۲۰۰). ۳) به تو: گفتمت.
-
سبیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سُبُل و سُبُول] sabil ۱. طریق؛ راه.۲. راه آشکار.۳. (صفت) هر چیزی که در راه خدا در دسترش همگان بگذارند و همه از آن بهره ببرد؛ وقف.۴. (صفت) مباح و روا: ◻︎ ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل / سلسبیلت کرده جان و دل سبیل (حافظ: ۱۰۱۹).۵. (صفت)...