کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
الوهیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: الوهیّة] 'oluhiy[y]at ۱. صفت خدایی؛ مقام الهی؛ ذات باریتعالی.۲. خدایی.
-
ربوبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ربّ یا ربوبیَّة) [عربی: ربوبیّ] robubi ربانی؛ خدایی.
-
الهی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اله) [عربی. فارسی] 'elāhi ۱. خدایی.۲. خداشناس.
-
ربوبیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ربوبیّة] ‹ربوبت› robubiy[y]at الوهیت؛ خدایی؛ پروردگاری.
-
صمدیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صمدیَّة] [قدیمی] samadiy[y]at ۱. بزرگی و بینیازی.۲. [مجاز] الوهیت؛ خدایی.
-
سرمدی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سرمد) [عربی. فارسی] [قدیمی] sarmadi ۱. آنچه آغاز و انجام برای آن نباشد؛ همیشگی؛ ابدی.۲. [مجاز] خدایی.
-
ربانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به رب) [عربی: ربّانیّ] rabbāni ۱. مربوط به رب؛ خدایی؛ اللهی.۲. عالم راسخ در علم دین؛ خداشناس؛ عابد؛ عارف.
-
عجب
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] 'ajab ۱. هنگام اظهار شگفتی به کار میرود: عجب خدایی دارد.۲. شگفتانگیز؛ عجیب.
-
سگالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹اسگالیدن› [قدیمی] segālidan ۱. اندیشیدن؛ فکر کردن: ◻︎ کدام چاره سگالم که با تو درگیرد / کجا روم که دل من دل از تو برگیرد (سعدی۲: ۳۹۸)، ◻︎ کس بند خدایی به سگالش نگشاید / با بند خدایی ره بیهوده بمسگال (ناصرخسرو: ۲۵۵).۲. پنداشتن.۳. رای زدن.
-
رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rang جامۀ ژنده و رنگین که درویشان بر تن میکردند؛ جبۀ درویشان به رنگ کبود یا دوختهشده از تکههای رنگارنگ؛ خرقه: ◻︎ از آن پوشی تو رنگ ای از خدا دور / که تا گویندت این مرد خداییست (اثیرالدین اخسیکتی: مجمعالفرس: رنگ).
-
نوافلاطونی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. معرب. فارسی] (فلسفه) no[w]'aflātuni مکتب فلسفی یونانی که جنبۀ عرفانی داشته و جهان را پرتوی از ذات خدایی میداند و چون مؤسس آن فلوطین (پلوتن) به فلسفۀ افلاطون توجه نموده به فلسفۀ نوافلاطونی شهرت یافته.
-
آن سری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آنسر) [قدیمی] 'ānsari ۱. آنطرفی.۲. [مقابلِ اینسری] [مجاز] آخرتی؛ اخروی؛ آنجهانی: ◻︎ باشم گستاخوار با تو که لاشی کند / صد گنه اینسری یک نظر آنسری (سنائی۲: ۳۱۵).۳. [مجاز] غیبی؛ خدایی: ◻︎ برآوردن ز مغرب آفتابی / مسلّم شد ...
-
آسمانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آسمان) 'ās[e]māni ۱. مربوط به آسمان.۲. الهی؛ ربانی؛ خدایی: ◻︎ بخت و دولت به کاردانی نیست / جز به تٲیید آسمانی نیست (سعدی: ۸۴).۳. مربوط به تقدیر و سرنوشت.۴. به رنگ آسمان؛ آبی آسمانی؛ آبی روشن؛ آبی کمرنگ.۵. (حاصل مصدر) [قدیمی، ...
-
کارداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kārdāri ١. (سیاسی) شغل و عمل کاردار.٢. دارای کار بودن.٣. [قدیمی] حکومت؛ والیگری.۴. [قدیمی] ادارۀ امور؛ گرداندن کارها: ◻︎ به خدایی که کرد گردون را / کلبهٴ قدرت الهی خویش ـ که ندیدم ز کارداری عشق / هیچ سودی مگر تباهی خویش (خاقانی: ۸۸۹).
-
زندیق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب، مٲخوذ از پهلوی: zandīk، جمع: زَنادِقَة و زَنادیق] [قدیمی] ze(a)ndiq ۱. کسی که در باطن کافر باشد و تظاهر به ایمان کند؛ ملحد؛ مرتد؛ کافر؛ بیدین.۲. هریک از اصحاب عبداللهبن سبا و از غلاة شیعه که معتقد به خدایی علیبن ابیطالب بودهاند و ...