کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ختن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] xatan ۱. هریک از همسر شخص، مانند پدر یا برادر ویژگی.۲. شوهر دختر؛ داماد.
-
جستوجو در متن
-
ختنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ختن، ناحیهای در غرب چین) [قدیمی] xotani ۱. از مردم ختن.۲. تهیهشده در ختن: ◻︎ شنیدهام که مقالات سعدی از شیراز / همیبرند به عالم چو نافهٴ ختنی (سعدی۲: ۵۹۰).
-
مژدگانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹مژدگان› moždegāni انعام و پاداشی که در برابر خبر خوش به کسی که مژده آورده باشد بدهند: ◻︎ مژدگانی بده ای خلوتی نافهگشای / که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد (حافظ: ۳۶۰).
-
صورت بین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] suratbin آنکه صورت ظاهر را ببیند و به معنی یا باطن توجه نکند؛ ظاهربین: ◻︎ هر که ماه ختن و سرو روانت گوید / او هنوز از رخ و بالای تو صورتبینیست (سعدی۲: ۳۷۳).
-
یبروح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مٲخوذ از سُریانی] ‹یبروج› (زیستشناسی) [قدیمی] yabruh گیاهانی که ریشه یا میوۀ آنها مانند صورت انسان است، مثل استرنگ و مردمگیاه: ◻︎ بسی نماند که یبروح در زمین ختن / سخنسرای شود چون درخت در وقواق (خاقانی: ۲۳۴).
-
یارب
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی: یا ربّ] yārab[b] ۱. پروردگارا؛ ای خدا.۲. هنگام دعا، ناله به درگاه خدا، یا تعجب گفته میشود: یارب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان / وآن سهیسرو خرامان به چمن بازرسان (حافظ: ۷۷۲).
-
آهو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āhūk، جمع: آهوان] (زیستشناسی) 'āhu پستاندار و نشخوارکننده از راستۀ شکافتهسُمها، با دست و پای دراز و باریک و چشمان زیبا که در دویدن معروف است: ◻︎ دیدی آن جانور که زاید مشک / نامش آهو و او همه هنر است (خاقانی: ۶۸)، ◻︎ یا رب آن آهو...
-
مشک دانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] ‹مشگدانه› mo(e)škdāne ۱. (زیستشناسی) دانهای ریز و تیرهرنگ با مغزی چرب و بیطعم که مصرف دارویی دارد.۲. (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو برگفتی نوای مشکدانه / ختن گشتی ز بوی مشک خانه (نظامی۱۴: ۱۸۰).
-
تجاهل العارف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) tajāholol'āref در بدیع، اظهار نادانی شاعر یا متکلم از یک چیز معلوم و آشکار، برای مبالغه در تشبیه، اظهار حیرت و شگفتی، توبیخ و تحقیر مخاطب، اثبات مطلبی برای مدعی و منکر، یا ظرافت و آرایش کلام، مانندِ این شعر: یا رب آن روی ...