کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَخبار] xabar ۱. مطلبی دربارۀ یک رویداد جدید.۲. (اسم مصدر) آگاهی.۳. حدیث.۴. [مجاز] حادثه؛ رویداد.۵. (ادبی)= گزاره〈 خبر دادن: (مصدر متعدی) اطلاع دادن.〈 خبر داشتن: (مصدر لازم) اطلاع داشتن؛ مطلع بودن.〈 خبر شدن: (مصدر لاز...
-
واژههای مشابه
-
صاحب خبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sāhebxabar ۱. مطلع؛ آگاه: ◻︎ ای بیخبر بکوش که صاحبخبر شوی / تا راهرو نباشی کی راهبر شوی (حافظ: ۹۷۲)، ◻︎ از پی صاحبخبران است کار / بیخبران را چه غم روزگار (نظامی۱: ۷۵).۲. خبرگزار؛ خبرنگار.
-
خوش خبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] xošxabar ویژگی آنکه خبر خوش میآورد؛ مژدهدهنده.
-
جستوجو در متن
-
استعلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'este'lām پرسش کردن دربارۀ چیزی برای کسب اطلاعات؛ خبر گرفتن؛ خبر پرسیدن.
-
بشارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بِشارة] bešārat مژده؛ خبر خوش؛ خبر مسرتآور.
-
مژده رسان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) možderesān رسانندۀ خبر خوش؛ پیک و قاصد خوشخبر.
-
ناعی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] nā'i ۱. خبر مرگدهنده.۲. خبر بددهنده.
-
خبرآور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] xabar[']āvar آنکه از کسی یا جایی خبر میآورد.
-
مخابره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مخابَرَة] moxāba(e)re ۱. خبر دادن.۲. خبر گرفتن.۳. مکالمه بهوسیلۀ تلگراف یا تلفن.
-
استخبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estexbār خبر گرفتن.
-
نعی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] na'y, na'i[y] خبر مرگ.
-
مژده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) možde ۱. خبر خوش؛ نوید.۲. = مژدگانی〈 مژده دادن: (مصدر لازم) خبر خوش دادن؛ بشارت دادن.〈 مژده رساندن: (مصدر لازم) خبر خوش رساندن.
-
اعلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'lām آگاه ساختن؛ آگاهی دادن؛ خبر دادن.