کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xabas ۱. جرمی که پس از گداختن فلزات در کوره باقی میماند.۲. (اسم مصدر) پلیدی؛ نجاست.
-
خبث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] xobs ۱. = خباثت۲. بدگویی.
-
واژههای مشابه
-
خبث الحدید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] xabasolhadid جرمی که پس از گداختن آهن در کوره باقی میماند.
-
جستوجو در متن
-
اخباث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'exbās ۱. یاران خبیث جمع کردن؛ با مردم خبیث همنشین شدن.۲. خبث آموختن.۳. پلید کردن.
-
کم کاسگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. مٲخوذ از عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] kamkāsegi امساک؛ خسیس بودن: ◻︎ تهمت کمکاسگی از خبث کافرنعمتان / پیش من بهتر بُوَد، در بند مهمانی مباش (یحییکاشی: لغتنامه: کم).
-
ازرق پوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] 'azraqpuš ۱. صوفی: ◻︎ پیر گلرنگ من اندر حق ازرقپوشان / رخصت خبث نداد ار نه حکایتها بود (حافظ: ۴۱۴).۲. مکار؛ حیلهگر.
-
خجلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خَجلة] [قدیمی] xejlat = خجالت: ◻︎ گل سرخ چون روی خوبان بهخجلت / بنفشه چو زلفین جانان معطر (ناصرخسرو: لغتنامه: خجلت)، ◻︎ شخصم به چشم عالمیان خوبمنظر است / وز خبث باطنم سر خجلت فتاده پیش (سعدی: ۸۹).