کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاینده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xāyande جونده؛ کسی که چیزی را با دندان نرم میکند.
-
جستوجو در متن
-
خا٢
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خاییدن) xā ۱. = خاییدن۲. خاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): انگشتخا.
-
علک خای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'elkxāy ۱. علکخاینده؛ کسی که صمغ میجود.۲. [مجاز] بیهودهگو؛ ژاژخای.
-
خای
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خاییدن) xāy ۱. = خاییدن۲. خاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آهنخای، جگرخای، جوشخای، ژاژخای، شکرخای، گوهرخای.
-
شکرخا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [سنسکریت. فارسی] ‹شکرخای› [قدیمی] šekarxā ۱. خایندۀ شکر؛ شکرخوار: ◻︎ شکرفروش که عمرش دراز باد چرا / تفقدی نکند طوطی شکرخا را (حافظ: ۲۴).۲. [مجاز] شیرینگفتار: ◻︎ بدم گفتی و خرسندم عفاکالله نکو گفتی / جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را (حافظ: ۲۲)...