کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خای
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خاییدن) xāy ۱. = خاییدن۲. خاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آهنخای، جگرخای، جوشخای، ژاژخای، شکرخای، گوهرخای.
-
واژههای مشابه
-
آتش خای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آتشخا› 'ātašxāy آنکه آتش را بجود و بخورد؛ آتشخوار.
-
جوشن خای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹جوشنخا› jo[w]šanxāy ۱. آنچه جوش را از هم بدراند.۲. [مجاز] بسیار بُرنده: ◻︎ نه هرکه موی شکافد به تیر جوشنخای / به روز حملهٴ جنگاوران بدارد پای (سعدی: ۱۶۱).
-
علک خای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'elkxāy ۱. علکخاینده؛ کسی که صمغ میجود.۲. [مجاز] بیهودهگو؛ ژاژخای.
-
جستوجو در متن
-
هرزه درای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی، اسم) ‹هرزهدرا› [قدیمی] harzedarāy یاوهگوی؛ بیهودهگوی؛ هرزهخای.
-
شادی مرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šādimarg ۱. مرگ از غایت شادی؛ مرگی که بهسبب شادی مفرط ناگهان عارض شود.۲. (صفت) ویژگی کسی که ناگهان از شادی بسیار بمیرد: ◻︎ من که از تلخی دشنام شدم شادیمرگ / چه توقع کنم از لعل شکرخای کسی (صائب: لغتنامه: شادیمرگ).