کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاک و باد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خاک آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) xāk[']āb آبی که پس از پاشیدن تخم برای نخستینبار به زمین میدهند.
-
خاک آلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xāk[']ālud کسی یا چیزی که گردوغبار بر آن نشسته باشد؛ اغشته به خاک.
-
خاک اره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xāk[']arre ریزههای چوب حاصل از اره کردن چوب.
-
خاک بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xākbāzi ۱. بازیکردن با خاک.۲. [قدیمی، مجاز] دل بستن به دنیا.
-
خاک بیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xākbiz ۱. کسی که خاک را برای یافتن چیزی با ارزش غربال کند: ◻︎ زر سوده را گر بود ریزریز / به سیماب جمع آورد خاکبیز (نظامی۶: ۱۰۸۶).۲. [مجاز] = خاکسار
-
خاک پاش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xākpāš ۱. آنکه یا آنچه گردوخاک به هوا میپراکند.۲. [مجاز] مردمآزار.
-
خاک تود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xāktud کرۀ زمین.
-
خاک ریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xākriz ۱. جایی که در آن خاک ریخته باشند.۲. محلی در کنار خندق که خاکهای کندهشده را برای جلوگیری از عبورومرور در آنجا میریزند.
-
خاک سپاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xāksepāri تدفین.
-
خاک شویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xākšuy(')i = آبشویی
-
خاک کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خاکش› (کشاورزی) [قدیمی] xākkeš تختهای که کشاورزان با آن زمین شیارکرده را هموار میکنند.
-
خاک نشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xāknešin ۱. کسی که بر روی خاک مینشیند.۲. [مجاز] = خاکسار۳. [مجاز] بدبخت.
-
جستوجو در متن
-
چهارآخر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] ča(ā)hār[']āxor چهارعنصر شامل آب، آتش، باد، و خاک.
-
بادرفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] bādroft ماسه و خاک نرمی که به سبب وزش باد حرکت کند.