کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاکبرداری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خاک برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xākbardāri برداشتن و انتقال خاک از زمین برای هموار ساختن آن.
-
خاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xāk] xāk ۱. مواد ریز حاصل از خرد شدن سنگها که بهطور فراوان سطح کرۀ زمین و بسیاری از کرات دیگر را پوشانده است.۲. زمین.۳. کشور.۴. [مجاز] قبر؛ گور.۵. پودر؛ خاکه: خاک قند.۶. گردوخاک: خاک فرش.۷. [قدیمی] یکی از عناصر اربعه.۸. (صفت) [قدیمی،...
-
بافت برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) bāftbardāri برداشتن قسمتی از بافت بدن انسان یا هر موجود زندۀ دیگر برای آزمایش، تحقیق، و تشخیص نوع بیماری؛ نمونهبرداری.
-
بهره برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahrebardāri ۱. بهره برداشتن؛ سود بردن.۲. برداشتن حاصل زراعت.۳. بهدست آوردن و به فروش رساندن محصول کارخانه یا آنچه از معادن استخراج میشود.
-
گود برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) go[w]dbardāri عمل خاکبرداری از زمین برای گود کردن آن.
-
فرمان برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) farmānbordāri اطاعت؛ فرمان بردن.
-
عکس برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'aksbardāri عکس برداشتن؛ جهت تصویربرداری؛ فیلم عکاسی؛ فتوگرافی.
-
فیلم برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فرانسوی. فارسی] filmbardāri شغل و عمل فیلمبردار.
-
پرده برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pardebardāri عمل برداشتن پرده از روی چیزی، مثل مجسمهای که تازه ساخته شده.
-
خاک آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) xāk[']āb آبی که پس از پاشیدن تخم برای نخستینبار به زمین میدهند.
-
خاک آلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xāk[']ālud کسی یا چیزی که گردوغبار بر آن نشسته باشد؛ اغشته به خاک.
-
خاک اره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xāk[']arre ریزههای چوب حاصل از اره کردن چوب.
-
خاک انداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xāk[']andāz ۱. وسیلهای بیلچهمانند از جنس فلز یا پلاستیک برای برداشتن خاکروبه، خاکستر و مانندِ آن.۲. جایی در بالای قلعه و حصار برای ریختن خاک و سنگ بر روی دشمن.
-
خاک بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xākbāzi ۱. بازیکردن با خاک.۲. [قدیمی، مجاز] دل بستن به دنیا.
-
خاک برسر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] xākbarsar ۱. مصیبتدیده: ◻︎ پیران قبیله خاک برسر / رفتند به خاکبوس آن در (نظامی۳: ۴۲۴).۲. خوار؛ ذلیل. Δ در مخاطبه دشنام و نفرین است نسبت به مخاطب.〈 خاکبرسر شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] بدبخت شدن؛ بیچاره شدن.