کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاکستری رنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بادخورک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bādxorak پرندهای بهاندازۀ پرستو به رنگ خاکستری و حنایی.
-
بخور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بَخور] [قدیمی] boxur ۱. رنگ خاکستری سیر؛ تیرهرنگ.۲. (صفت) هرچیزی که به رنگ خاکستر باشد.
-
رمادی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به رماد) [عربی: رَمّادی] [قدیمی] ramādi[y] آنچه به رنگ خاکستر است؛ خاکستری؛ خاکسترگون.
-
دودی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به دود) dudi ۱. رنگ خاکستری تیره.۲. (صفت نسبی) به رنگ خاکستری تیره.۳. (صفت نسبی) معتاد به دخانیات یا مواد مخدر.۴. (صفت نسبی) ویژگی چیزی که آمیخته یا آلوده به دود شده یا به آن دود داده باشند: ماهی دودی.
-
ساماریم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: samarium] (شیمی) sāmār[i]yom فلزی سخت به رنگ خاکستری که در رآکتورهای اتمی به منظور جذب نوترون کاربرد دارد.
-
کچوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kočule میوۀ درخت وومیکیه، با رنگ خاکستری و مغز سفید بسیارتلخ که از آن مادهای قلیایی به دست میآید.
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹سول› [قدیمی] sur ۱. اسب یا استر یا خر که خط سیاهی در پشت او از یال تا دمش کشیده شده باشد. Δ برخی مردم آن را خوشیمن نمیدانند و به اینسبب میگویند «سور از گله دور».۲. انسان یا حیوانی که از دیگران برمد و دوری کند.۳. رنگ سرخ.۴. رنگ ...
-
گاورس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جاورس› (زیستشناسی) gāvars دانهای تلخمزه از نوع ارزن به رنگ خاکستری که برگ و خوشۀ آن شبیه برگ و خوشۀ جو است و بیشتر در میان کشتزار گندم میروید؛ گال؛ بسل؛ شوشو.
-
ید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: iode] (شیمی) yod عنصر غیرفلز از گروه هالوژنها، جامد، به رنگ خاکستری مایل به سیاه، با بخاری بنفش که در الکل حل میشود و در طب و صنعت به کار میرود.
-
چرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چرخ› (زیستشناسی) [قدیمی] čarq پرندهای شکاری شبیه باز، بهاندازۀ کلاغ، خاکستری رنگ، با لکههای سیاه وسفید: ◻︎ سپاه انجمن کرد بر مای و مرغ / سیه گشت خورشید چون پرّ چرغ (فردوسی: ۷/۲۳۸).
-
گل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gil] gel ۱. خاک مخلوط با آب.۲. خاک قبر.۳. [قدیمی] خاک.۴. [قدیمی، مجاز] ذات؛ سرشت.〈 گل سفید: نوعی سنگ آهک به رنگ سفید که گاهی بهواسطۀ وجود مواد خارجی به رنگ زرد یا سبز یا خاکستری است و هرگاه آن را در کوره حرارت بدهند و بعد بگذ...
-
سمور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sammūr, simōr] (زیستشناسی) samur پستانداری گوشتخوار با بدنی باریک و کشیده، پاهای کوتاه، پوست نرم و لطیف و به رنگ سرخ مایل به سیاه یا خاکستری که آن را برای پوستش شکار میکنند.〈 سمور آبی: (زیستشناسی) = بیدستر
-
سرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: srpīn] ‹اسرب› (شیمی) sorb فلزی نرم، چکشخور، قابل تورق و کمدوام به رنگ خاکستری که در مجاورت هوا تیره و در ۳۲۷ درجه سانتی گراد حرارت ذوب میشود. برای ساختن ساچمه، گلوله، حروف چاپخانه و روکش سیمهای برق به کار میرود.
-
طوسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به طوس، از شهرهای قدیم خراسان) tusi ۱. از مردم طوس: فردوسی طوسی، اسدی طوسی، خواجهنظامالملک طوسی.۲. (صفت نسبی، اسم) رنگ سبز که به سفیدی زند؛ خاکستری.۳. (اسم) [قدیمی] نوعی شال.
-
تربد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تربت، توربیت، توبیت› (زیستشناسی) torbod گیاهی پایا، با ساقۀ پیچنده و برگهایی شبیه برگ لوبیا و گلهای آبیرنگ. ریشۀ آن به درازی ده سانتیمتر و به رنگ خاکستری یا قهوهای و مغزش سفید است. در معالجۀ رماتیسم و بیماریهای کلیه نافع است. در هند، ما...