کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاکسار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاکسار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xāksār ۱. [مجاز] = فروتن۲. [مجاز] خوار؛ ذلیل.۳. [مجاز] = خاکزاد۴. [قدیمی] خاکآلوده.۵. [مجاز] حقیر؛ ناچیز: ◻︎ گناه آید از بندۀ خاکسار / به امیّد عفو خداوندگار (سعدی۱: ۱۹۶).
-
جستوجو در متن
-
خاک نشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xāknešin ۱. کسی که بر روی خاک مینشیند.۲. [مجاز] = خاکسار۳. [مجاز] بدبخت.
-
خاکی نهاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xākina(e)hād = خاکسار: ◻︎ چو پاکان شیراز، خاکینهاد / ندیدم که رحمت بر این خاک باد (سعدی۱: ۳۷).
-
خاک بیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xākbiz ۱. کسی که خاک را برای یافتن چیزی با ارزش غربال کند: ◻︎ زر سوده را گر بود ریزریز / به سیماب جمع آورد خاکبیز (نظامی۶: ۱۰۸۶).۲. [مجاز] = خاکسار
-
خاک زاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xākzād ۱. زادهشده از خاک: ◻︎ نشاید بنیآدم خاکزاد / که در سر کند کبر و تندیّ و باد (سعدی: ۱۷۳).۲. [مجاز] لقبی که گوینده برای اظهار فروتنی و تواضع به خود میدهد؛ خاکسار.