کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ خاوران] xāvar ۱. جای برآمدن آفتاب؛ مشرق: ◻︎ خداوندی که نام اوست چون خورشید گسترده / ز مشرقها به مغربها، ز «خاورها» به خاورها (منوچهری: ۳).۲. [قدیمی] مغرب: ◻︎ مهر دیدم بامدادن چون بتافت / از خراسان سوی خاور میشتافت (رودکی: ۵۳۲).〈 خ...
-
خاور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xāvar بوتۀ خار: ◻︎ یکی تاجور خود به لشکر نماند / بر آن بوموبر خاک و خاور نماند (فردوسی: ۷/۱۳۳).
-
جستوجو در متن
-
شرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] šarq ۱. جای برآمدن آفتاب؛ خاور.۲. (اسم مصدر) برآمدن آفتاب.۳. (جغرافیا) کشورهایی که در مشرق کرۀ زمین هستند.〈 شَرقِ ادنی: [قدیمی] خاور نزدیک.〈 شَرقِ اَقصی: [قدیمی] خاور دور.〈 شَرقِ اَوسَط: [قدیمی] خاورمیانه.
-
پاگودا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: pagode] ‹پاگود› pagudā هر یک از پرستشگاههای برجمانند و چندطبقه که در کشورهای خاور دور ساخته میشود.
-
مشرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مشارق] mašreq محل طلوع آفتاب؛ خاور؛ سمتی که آفتاب از آنجا طلوع میکند.
-
خاوران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از پهلوی: xvarwarān] xāvarān ۱. خاور؛ مشرق: ◻︎ هم از خاوران تا در باختر / ز کوه و بیابان و از خشک و تر (فردوسی: ۴/۳۲۷).۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه ماهور.
-
شاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šāh] šāh ۱. کسی که بر کشوری پادشاهی میکند؛ پادشاه؛ سلطان؛ شهریار؛ صاحب تاجوتخت؛ تاجور.۲. بهترین (در ترکیب با کلمۀ دیگر): شاهبیت.۳. مهمترین؛ اصلی؛ بزرگترین (در ترکیب با کلمۀ دیگر): شاهراه، شاهپر، شاهتیر.۴. (ورزش) در شطرنج، مهمتری...