کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خانقاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خانقاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خانِقاه، معرب، مٲخوذ از فارسی: خانگاه] ‹خانقه، خانجاه› xān[e]qāh بنایی برای عبادت، ریاضت، اجتماع، سماع، و زندگی درویشان و صوفیان.
-
جستوجو در متن
-
دویره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دوَیرَة] (تصوف) [قدیمی] doveyre خانقاه.
-
سنجرستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی] [قدیمی] sanjarestān خانقاه؛ جای وجد و سماع.
-
خانگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خانگه› [قدیمی] xān[e]gāh ۱. خانه؛ سرا.۲. = خانقاه
-
زاویه نشین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] zāviyenešin منزوی؛ گوشهگیر؛ آنکه از مردم دوری گزیند و در خانقاه به عبادت و ذکر مشغول شود.
-
بقعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بقعَة، جمع: بِقاع] boq'e ۱. بنایی که بر بالای آرامگاه ائمه و بزرگان ساخته میشود.۲. [قدیمی] ناحیه.۳. [قدیمی] خانه.۴. [قدیمی] خانقاه؛ صومعه.
-
دیگ جوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] digjuš ۱. خوراک سادهای که در دیگ جوشانده و بپزند.۲. آشی که در خانه یا خانقاه طبخ کنند و میان همسایگان یا درویشان قسمت کنند؛ دیگپخت.
-
فردخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] fardxāne ۱. (تصوف) اتاقی در خانقاه که کسی در آنجا به چله مینشیند؛ چلهخانه.۲. [قدیمی] خلوتخانه.
-
سردمدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) sardamdār ۱. صاحب سردم.۲. [قدیمی] صاحب خانقاه.۳. [قدیمی] پاتوقدار.
-
خادم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: خُدّام و خَدَم] xādem ۱. خدمتکننده؛ خدمتگزار.۲. نوکر؛ خدمتکار.۳. [قدیمی، مجاز] مطیع.۴. (تصوف) [قدیمی] کسی که در خانقاه به درویشان خدمت میکند.
-
رباط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] re(o)bāt ۱. (زیستشناسی) رشتههایی که استخوانها یا غضروفها را به هم پیوند میدهد.۲. [قدیمی] مهمانسرای میان راه؛ کاروانسرا.۳. [قدیمی] خانقاه یا مکانی برای سکونت طلاب و درویشان.۴. [قدیمی، مجاز] دنیا؛ جهان.
-
سردم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sardam ۱. (ورزش) محلی در زورخانه که مرشد در آنجا مینشیند و هماهنگ با حرکات ورزشکاران ضرب میگیرد و آواز میخواند.۲. جایی که درویشان و قلندران گرد هم جمع شوند؛ خانقاه.۳. [مجاز] قهوهخانه.
-
صومعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صَومَعَة] ‹صومع› so[w]me'e ۱. کوه یا مکان مرتفعی که راهب یا عابد جهت عبادت در آن جا به سر میبرد؛ عبادتگاه راهب در بالای کوه.۲. [قدیمی] خانقاه: ◻︎ صوفی از صومعهگو خیمه بزن در گلزار / که نه وقت است که در خانه نشینی بیکار (سعدی۲: ۶۴۶...
-
زاویه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زاویَة] zāviye ۱. (ریاضی) فضای میان دو خط یا دو سطح متقاطع.۲. [مجاز] طرز نگرش به چیزی؛ دیدگاه.۳. کنج؛ گوشه.۴. [قدیمی] عبادتگاه زاهدان و صوفیان؛ خانقاه.۵. [قدیمی] اتاقی در خانقاه برای ذکر گفتن یا نماز خواندن.۶. [قدیمی] محل زندگی؛ خانه.۷. ...