کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خام گوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خام اندیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xām[']andiš دارای اندیشۀ خام و نادرست: ◻︎ پدرش یزدگرد خاماندیش / پختگی کرد و دید طالع خویش (نظامی۴: ۵۶۴).
-
خام جوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xāmjuš بیتجربه.
-
خام درایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] xāmdarāy(')i بیهودهگویی؛ یاوهسرایی.〈 خامدرایی کردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] یاوه سرایی کردن: ◻︎ تا عالم روحی نشود عالم جسمی / تا مردم پخته نکند خامدرایی (سنائی۲: ۳۰۲).
-
خام دست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xāmdast تازهکار؛ بیتجربه: ◻︎ نشاید دید خصم خویش را خرد / که نرد از خامدستان کم توان برد (نظامی۲: ۲۰۲).
-
خام رای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xāmrāy کسی که رٲی و اندیشۀ خام دارد؛ آنکه رٲی و عقل درست ندارد: ◻︎ تو ای طفل ناپختهٴ خامرای / مزن پنجه در شیر جنگآزمای (نظامی۵: ۸۲۸).
-
خام ریش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xāmriš احمق؛ نادان: ◻︎ جمع آمد صد هزاران خامریش / صید او گشته چو او از ابلهیش (مولوی: ۳۷۵).
-
خام سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xāmsuz ویژگی چیزی که از حرارت زیاد ظاهرش سوخته و باطنش خام باشد(گوشت): ◻︎ دل را ز درد و داغ بهتدریج پخته کن / هش دار، خامسوز نسازی کباب را (صائب: لغتنامه: خامسوز).
-
خام طبع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] xāmtab' ۱. بیذوق.۲. بیتجربه: ◻︎ آتش اندر پختگان افتاد و سوخت / خامطبعان همچنان افسردهاند (سعدی۲: ۴۱۹).
-
خام طمع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] xāmtama' دارای آرزوهای بیهوده؛ کسی که بیهوده به چیزی طمع میبندد: ◻︎ نه من خامطمع عشق تو میورزم و بس / که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست (سعدی۲: ۳۶۳).
-
خام کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xāmkār بیتجربه؛ کارناآزموده.
-
خام کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] xāmkāri بیتجربگی: ◻︎ به عشق اندر، صبوری خامکاریست / بنای عاشقی بر بیقراریست (نظامی۲: ۲۱۲).