کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خالی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خالی الذهن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: خالِیالذّهن] xāliyozzehn بدون اطلاع و سابقۀ ذهنی از مطلب یا خبری.
-
خالی السیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: خالِیالسّیر] [قدیمی] xāliyosseyr ۱. ویژگی کسی که تنها به سویی میرود؛ تنهارو.۲. (نجوم) ویژگی کوکبی که تنها در برجی باشد و بدون کواکب دیگر حرکت کند.
-
جستوجو در متن
-
تخلیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تخلیَة] taxliye ۱. خالی کردن؛ تهی ساختن.۲. رها کردن؛ واگذاشتن.
-
تفریغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafriq ۱. فارغ کردن؛ فارغ ساختن.۲. خالی کردن ظرف.〈 تفریغ حساب: [قدیمی] واریز کردن حساب و فارغ شدن از آن.
-
واپرداختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] vāpardāxtan ۱. خالی کردن.۲. (مصدر لازم) فارغ شدن از چیزی.
-
شلیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹شلک› šellik ۱. خالی کردن توپ یا تفنگ.۲. (اسم) [مجاز] صدای ناگهانی و بلند خنده.〈 شلیک کردن: (مصدر لازم و مصدر متعدی) آتش کردن و رها کردن گلوله از توپ یا تفنگ؛ تیراندازی کردن با توپ یا تفنگ.
-
پرداختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: pardāxtan] ‹پردختن، پردازیدن› pardāxtan ۱. پول دادن.۲. وام خود را ادا کردن.۳. کارسازی کردن.۴. ساختن.۵. جلا دادن.۶. [قدیمی] آراستن.۷. [قدیمی] خالی کردن؛ تهی کردن.۸. مرتب کردن.۹. انجام دادن.۱۰. (مصدر لازم) فارغ شدن.۱۱. مشغول گشتن.
-
بازپرداختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] bāzpardāxtan ۱. فارغ شدن از امری.۲. (مصدر متعدی) کاری را پایان دادن.۳. (مصدر متعدی) خالی کردن.
-
پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pahlūk، جمع: پهلوها و پهلُوان] pahlu ۱. کنار؛ یک طرف چیزی.۲. ضلع.۳. یک سمت بدن.۴. کنار سینه و شکم: ◻︎ خار است به زیر پهلوانم / بی روی تو خوابگاه سنجاب (سعدی۲: ۳۱۹).〈 پهلو تهی کردن: [مجاز] دوری کردن و کناره کردن از کاری؛ زیر بار نرف...
-
چکاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹چکانیدن، چاکانیدن› čekāndan ۱. مایعی را قطرهقطره در چیزی ریختن؛ چکهچکه ریختن: ◻︎ ناله بر گردون رسانیدن گرفت / وز دو دیده خون چکانیدن گرفت (جامی۲: ۴۳۴).۲. خالی کردن تپانچه یا تفنگ؛ کشیدن ماشۀ اسلحه و تیر انداختن.
-
تخلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxalli ۱. (فقه) خالی کردن شکم از مدفوع یا ادرار.۲. (تصوف) اعراض از آنچه بنده را از عبادت باز دارد؛ عزلت و گوشهنشینی برای عبادت.۳. [قدیمی] تنها شدن.۴. [قدیمی] در خلوت شدن؛ خلوت گزیدن.
-
پیش دستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] pišdasti ۱. دست دراز کردن برای انجام دادن کاری.۲. گرفتن چیزی پیش از دیگران.۳. در کاری بر کسی پیشی گرفتن: ◻︎ تو پیروزی ار پیشدستی کنی / سرت پست گردد چو سستی کنی (فردوسی: ۷/۲۱۱).۴. (اسم، صفت نسبی) بشقاب سر سفره؛ بشقاب خالی که در سر ...
-
کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kašītan] ke(a)šidan ۱. حمل کردن.۲. چیزی یا کسی را با فشار و زور به طرفی بردن: ◻︎ طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف / گر بکشم زهی طرب ور بکُشد زهی شرف (حافظ: ۵۹۶).۳. خارج کردن غذا از دیگ یا دیس و گذاشتن آن در بشقاب: برایم زرشک پلو...
-
تن
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ تنیدن) tan ۱. = تنیدن۲. تننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تارتن.〈 تن دادن: (مصدر لازم) [مجاز] = 〈 تن دردادن〈 تن دردادن: (مصدر لازم) [مجاز] راضی شدن به امری؛ حاضر شدن برای کاری.〈 تن زدن: (مصدر لازم) [مجاز]١. خودداری کردن.٢....