کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاص زمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خاص الخاص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: خاصّالخاصّ] (تصوف) [قدیمی] xās[s]olxās[s] کسانی که در سیروسلوک به بالاترین مقام رسیده باشند.
-
جستوجو در متن
-
حیطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حیطَة] hite زمین، میدان، یا مکانی مشخص برای انجام عملی خاص.
-
اینجو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] 'inju ۱. در دورۀ ایلخانان مغول، زمین کشاورزی متعلق به دولت یا پادشاه.۲. هرکسی که خاص پادشاه و از متعلقان و منسوبان او باشد.
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...