کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خار در جیب افکندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
افکن
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ افکندن) 'afkan ۱. = افکندن۲. افکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پرتوافکن، سنگافکن، شیرافکن، مردافکن.
-
پوشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: pochette] pošet دستمال ظریف کوچکی که برای تزئین در سمت چپ در جیب بالای کت میگذارند.
-
تغریر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqrir چیزی را در معرض هلاک قرار دادن؛ به خطر افکندن.
-
اسقاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esqāt ۱. افکندن؛ انداختن.۲. خطا کردن در سخن.۳. ساقط شدن.
-
تمنیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تمنیة] [قدیمی] tamniyat آرزومند گردانیدن کسی به چیزی؛ آرزو در دل کسی افکندن.
-
توریط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: تَوریط] [قدیمی] to[w]rit کسی را در ورطه و جایی افکندن که رهایی از آن دشوار باشد.
-
الهام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'elhām ۱. در دل افکندن؛ تلقین کردن.۲. (اسم) اندیشهای که بهصورت ناگهانی در ذهن بیاید.۳. القای امری از جانب خداوند در دل انسان.
-
کیسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: کیس] [قدیمی] kise پارچهای که اطراف آن را دوخته و چیزی در آن بریزند؛ جیب.〈 کیسهٴ صفرا: (زیستشناسی) کیسۀ گلابی شکل که در زیر کبد قرار دارد و صفرا در آن ذخیره میشود.
-
ایحا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ایحاء] [قدیمی] 'ihā ۱. وحی فرستادن؛ الهام کردن.۲. اشاره کردن.۳. مطلبی را در ذهن یا در دل کسی افکندن.
-
توهیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوهیم] [قدیمی] to[w]him ۱. در وهم و خیال انداختن؛ به گمان افکندن.۲. در غلط و اشتباه انداختن.
-
بغلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بغل) baqali ۱. کناری.۲. ویژگی هرچیزی که بتوان در جیب بغل جا داد: دفتر بغلی.۳. دارای عادتِ در آغوش دیگران بودن: کودک بغلی.۴. (اسم) ظرف شیشهای با دهانۀ باریک و بدنۀ مستطیلشکل برای نوشیدنیهای الکلی.
-
سینوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sinus] sinus ۱. (زیستشناسی) هریک از دو حفره که در استخوان پیشانی قرار دارند.۲. (ریاضی) یکی از نسبتهای مثلثاتی که با علامت sin نشان داده میشود.۳. (ریاضی) نسبت ضلع روبهروی زاویۀ حاده در مثلث قائمالزاویه به وتر؛ جیب.
-
سایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sāyak] (فیزیک) sāye سیاهی جسم انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنایی چراغ بر روی زمین یا بر چیز دیگر بیفتد.۲. [مجاز] توجه؛ عنایت.〈 سایه افکندن: (مصدر لازم) سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر: ◻︎ پدرمرده را ...
-
مطاولت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مطاوَلَة] [قدیمی] motāvelat ۱. کاری را طول دادن و عقب انداختن؛ طول دادن در کاری؛ کار را به امروز و فردا افکندن.۲. با کسی نبرد کردن.
-
رحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: رِحال] rahl ۱. دو تختۀ متصل بههم که باز و بسته میشود و قرآن یا کتاب را موقع خواندن روی آن میگذارند.۲. [قدیمی] اسباب و اثاثی که در سفر با خود برمیدارند.〈 رحل اقامت افکندن: [مجاز] در جایی بار فرود آوردن و اقامت کردن.