کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خار در جگر شکستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جگرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ جگر] jegarak خوراک قلیۀ جگر گوسفند که با روغن و پیاز در تاوه تف میدهند.
-
جگرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jegargāh جای جگر در شکم.
-
شکن
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ شکستن) ‹اشکن› šekan ۱. = شکستن۲. شکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): صفشکن، لشکرشکن.۳. (اسم) چینوچروک و تای پارچه.۴. (اسم) پیچوخم زلف؛ شکنج.〈 شکندرشکن: پیچدرپیچ؛ پرپیچوتاب.
-
قصم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qasm ۱. (ادبی) در عروض، اسقاط حرف اول و ساکن کردن لام در مفاعلتن که فاعلتن باقی بماند و مفعولن بهجایش بگذارند.۲. [قدیمی] شکستن و جدا کردن؛ شکستن.۳. (صفت) [قدیمی] شکسته و دونیمهشده.۴. [قدیمی] پارۀ شکسته و جداشده.
-
دورباش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] durbāš ۱. فرمان دور شدن.۲. [مجاز] نیزۀ دو شاخهای که در قدیم پیشاپیش پادشاه میبردهاند تا مردم آن را ببینند و از سر راه دور شوند: ◻︎ برآورد از جگر آهی چنان سرد / که گفتی دورباشی بر جگر خورد (نظامی۲: ۲۳۱).۳. [مجاز] آهی که از ته دل برآی...
-
شش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šuš] (زیستشناسی) šoš هریک از دو اندام اسفنجمانندی که درون سینه و در دو طرف قلب جا دارد؛ ریه؛ جگر سفید.
-
ویتامین کا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: vitamine K] (زیستشناسی) vitāminkā ویتامین موجود در جگر، گوجهفرنگی، هویج، کلم، و زردۀ تخممرغ که به انعقاد خون کمک میکند.
-
جگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ĵikar] jegar ۱. (زیستشناسی) یکی از اعضای درون بدن انسان و بعضی حیوانات به رنگ سرخ تیره و در بدن انسان در پهلوی راست زیر حجاب حاجز قرار دارد و صفرا از آن مترشح میشود و نقش مهمی در سوختوساز مواد سفیدهای و چربی دارد. وزنش در حدود یکون...
-
جگرکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به جگرک، اسم) jegaraki ۱. کسی که دل و جگر گوسفند را کباب میکند و میفروشد.۲. (اسم) جایی که در آن جگر، دل، و قلوۀ گوسفند، گاو، گوساله، و امثال آن را کباب کرده و میفروشند.
-
یخ شکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) yaxšekan ۱. لاستیک مخصوص با میخهای فولادی کوتاه که برای حرکت خودرو در جادههای برفی و یخبندان به چرخهای آن وصل میشود.۲. (ورزش) وسیلهای با تعدادی خار در کف آن که به کفش کوهنوردی برای جلوگیری از لغزش متصل میشود.۳. نوعی کشتی با سپرهایی ب...
-
جناغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) jenāq ۱. استخوانی باریک و مسطح که در بدن انسان در جلو سینه قرار دارد و هفت زوج از دندهها به آن اتصال دارند و در قسمت بالا به دو استخوان ترقوۀ راست و چپ متصل است.۲. استخوانی دوشاخه به شکل ۷ در جلو سینۀ مرغ که در شرطبندی میشکنند.&...
-
آل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āl در باور عوام، موجودی خیالی که بهصورت زنی لاغراندام با بدن پوشیده از مو تصور میشود و به زائوی تنها آسیب میرساند، جگر او را میدَرَد، و یا بچهاش را میدزدد.
-
جگرگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jegargun به رنگ جگر؛ سرخ پُررنگ: ◻︎ بر کنار دجله دور از یار و مهجور از دیار / دارم از اشک جگرگون دجلهٴ خون در کنار (جامی: ۲۵۷).
-
ناشتا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ناشتاب› nāš[e]tā ۱. شخص گرسنه که از بامداد چیزی نخورده باشد.۲. گرسنه؛ غذانخورده.〈 ناشتا شکستن: [مجاز] غذایی اندک در بامداد خوردن؛ ناشتایی خوردن.
-
شیشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šiše مادهای سخت، شفاف، و شکننده که در ساختن پنجره و بعضی ظروف به کار میرود.〈 شیشهٴ نشکن: نوعی شیشه با مقاومت زیاد که هنگام شکستن ریز ریز میشود.