کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاردار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاردار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xārdār ۱. دارای خار: گل خاردار، سیمخاردار.۲. (اسم) (زیستشناسی) کرمی کوچک، از آفتهای مهم پنبه، با طولی حدود ۱۵ میلیمتر، رنگ سبز زیتونی یا قهوهای، خالهای تیرهرنگ، و برآمدگیهای کوتاه بهشکل خار که در مصر و هند بسیار پیدا میشود و غوزه...
-
جستوجو در متن
-
خارور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xārvar = خاردار
-
اکت مکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از سُریانی] (زیستشناسی) 'eketma(e)ket درختی خاردار با میوۀ سیاه، سخت که در غلافی خاردار جا دارد؛ خایۀ ابلیس.
-
عضاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ezāh هر درخت بزرگ خاردار.
-
الب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) 'elb درختی خاردار شبیه درخت ترنج.
-
مغیلان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مخففِ امغیلان (= مادر غولان)] (زیستشناسی) moqilān درختچهای خاردار که از آن صمغ عربی بهدست میآید.
-
خارمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xārmand ۱. خاردار.۲. حقیر؛ خوار؛ پَست، مانند خار.
-
دیوخار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] divxār درخت پرخار؛ بوتۀ بزرگ خاردار؛ عوسج.
-
قتاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qatād درختی خاردار که از ساقۀ آن کتیرا میگیرند؛ گون.
-
زردخار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) zardxār گیاهی خاردار با برگهایی شبیه برگ لوبیا.
-
ازملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از لاتینی] (زیستشناسی) 'azmalak گیاهی پیچنده از خانوادۀ سوسن با ساقهای خاردار که ریشۀ آن مصرف دارویی دارد.
-
کرونده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] (زیستشناسی) karavande درختی خاردار شبیه درخت لیمو، با میوهای ترشمزه.
-
مرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) morār گیاهی خاردار با برگهای مایل به سیاه، گلهای زرد و تخم تلخمزه.
-
عوسج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'o[w]saj گیاهی خاردار با گلهایی به رنگهای مختلف و میوهای گرد و سرخرنگ؛ خفجه.