کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خارج خوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خارج آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] xārej[']āhang ۱. (موسیقی) ناموزن.۲. [قدیمی، مجاز] ناموافق؛ ناساز؛ ناهماهنگ: ◻︎ بفرمود تا آن دو سرهنگ را / دو کژزخمهٴ خارجآهنگ را (نظامی۵: ۸۴۳).
-
جستوجو در متن
-
خوان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خواندن) xān ۱. = خواندن۲. خواننده (در ترکیب با کلمه دیگر): آوازهخوان، روزنامهخوان، روضهخوان، قرآنخوان.
-
خوان پایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خوانبایه› [قدیمی] xānpāye ۱. سفره.۲. میز غذاخوری.۳. دستار خوان؛ دستمال سفره.
-
دست خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dastxān = دستارخوان
-
خوش خوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xošxān = خوشآواز
-
مائده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مائدَة، جمع: مائدات و موائد] [قدیمی] mā'ede ۱. خوان بهطعامآراسته؛ خوان.۲. خوردنی؛ طعام.۳. پنجمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۷۶ آیه؛ العقود؛ مُنقذه.
-
آفرین خوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āfarinxān آفرینگو؛ ستایشکننده.
-
مرثیه خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] marsiyexān کسی که مرثیه میخواند.
-
پری خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی، عامیانه] parixān = پریافسا
-
شب خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (زیستشناسی) šabxān مرغ سحرخوان؛ بلبل.
-
خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xvān] [قدیمی] xān ۱. سفره یا طبقی برای گذاشتن غذا روی آن.۲. [قدیمی، مجاز] غذا.۳. [قدیمی، مجاز] ضیافت؛ مهمانی.〈 خوان یغما: [قدیمی] سفرهای که برای همگان میگستردند و همه بر آن مینشستند و از آن بهره میبردند: ◻︎ ادیم زمین سفرۀ عام ...
-
مثنوی خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] masnavixān کسی که مثنوی مولوی را با آهنگ خوش بخواند.
-
خروس خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مجاز] xorusxān ۱. سحر؛ صبح زود.۲. (قید) هنگام سحر.
-
شاهنامه خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) šāhnāmexān کسی که شاهنامۀ فردوسی را با آهنگ خوب میخواند.