کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خادم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خادم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: خُدّام و خَدَم] xādem ۱. خدمتکننده؛ خدمتگزار.۲. نوکر؛ خدمتکار.۳. [قدیمی، مجاز] مطیع.۴. (تصوف) [قدیمی] کسی که در خانقاه به درویشان خدمت میکند.
-
واژههای مشابه
-
خادم باشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. ترکی] xādembāši سردستۀ خادمان؛ رئیس خدمتگزاران.
-
جستوجو در متن
-
خدام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خادِم] xoddām = خادم
-
خدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خادِم] xadam = خادم
-
شماس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مٲخوذ از سُریانی] [قدیمی] šammās ۱. خادم معبد.۲. رتبۀ کلیسایی پایینتر از کشیش؛ خادم کلیسا.
-
سادن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sāden ۱. پردهدار؛ حاجب.۲. دربان.۳. خدمتکار.۴. تیماردار.۵. خادم معبد.۶. خادم کعبه.
-
عون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عَون، جمع: اعوان] [قدیمی] 'o[w]n ۱. مساعدت؛ یاری.۲. (صفت) مساعد؛ مددکار؛ پشتیبان خادم.
-
پرستشگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) parastešgar ۱. پرستنده؛ عابد.۲. [قدیمی] خادم؛ خدمتکار؛ چاکر.
-
زاور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹زوار› [قدیمی] zāvar خادم؛ خدمتکار؛ چاکر؛ پرستار: ◻︎ جگرتشنگانند و بیتوشگان / که بیچارگانند و بیزاوران (رودکی: ۵۴۳).
-
خدمتگزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] xedmatgozār ۱. کسی که در اداره یا بنگاهی خدمت میکند؛ مستخدم.۲. خدمتکننده؛ خادم: دولت خدمتگزار.
-
خدمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خدمَة، جمع خادم] xadame ۱. = خادم۲. مجموع کارکنان یک وسیله، مکان، یا ماشین: خدمهٴ مسجد، خدمهٴ هواپیما، خدمهٴ هتل.
-
جادنگو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [سنسکریت (= میانجی)] ‹جادنگوی› jādangu خادم آتشکده و واسطۀ وصول نذرهای آتشکده به موبدان؛ کسی که آنچه را زردشتیان نذر آتشکده یا موبدان میکنند بگیرد و به مصرف برساند.
-
شیرکچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. ترکی] [منسوخ] širakči ۱. صاحب میخانه؛ عرقفروش.۲. خادم میخانه.۳. صاحب شیرهکشخانه.