کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xā نام حرف «خ».
-
واژههای مشابه
-
آهن خا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آهنخای› [قدیمی] 'āhanxā ۱. آنکه آهن را به دندان نرم کند.۲. [مجاز] اسب سرکش و پرزور.
-
هرزه خا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹هرزهخای› [قدیمی] harzexā یاوهگو؛ بیهودهگو.
-
جستوجو در متن
-
خ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حرف) x نهمین حرف الفبای فارسی؛ خِ؛ خا. Δ در حساب ابجد: «۶۰۰ ».
-
خا٢
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خاییدن) xā ۱. = خاییدن۲. خاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): انگشتخا.
-
مولوزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (موسیقی) [قدیمی] muluzan نوازندۀ مولو؛ آنکه مولو میزند: ( مرا بینند در سوراخ غاری / شده مولوزن و پوشیده چوخا (خاقانی: ۲۶).
-
آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āhang] ‹آهنج› 'āhang ۱. قصد؛ عزم؛ اراده؛ عزیمت: ◻︎ چو آهنگ رفتن کند جان پا ک / چه بر تخت مردن چه بر روی خا ک (سعدی: ۵۹).۲. روش.۳. (موسیقی) آواز؛ لحن؛ نوا؛ آوا.۴. (موسیقی) آواز موزون؛ قطعۀ موسیقی: ◻︎ چو آهنگ بربط بُوَد مستقیم / کی از...