کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حَیاة و حَیوٰة] hayāt ۱. زیستن؛ زنده بودن.۲. [مقابلِ ممات] زندگی.
-
حیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حَیَّة] [قدیمی] hayyāt = حیه۱
-
واژههای مشابه
-
حیات بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] hayātbaxš زندگیبخش.
-
ذی حیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذیحیاة] ‹ذوحیات› zihayāt دارای حیات؛ زنده؛ جاندار.
-
واژههای همآوا
-
حیاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حیاط hiyāt، جمعِ حائِط] hayāt ۱. صحن خانه.۲. زمین جلو ساختمان که دور آن دیوار باشد.
-
هیئت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: هَیئة، جمع: هَیئات] ha(e)y'at ۱. کیفیت، شکل، و صورت چیزی؛ حال؛ شکل؛ صورت.۲. عده و دستهای از مردم.۳. (نجوم) علمی که دربارۀ ستارگان بحث میکند؛ ستارهشناسی.〈 هیئت دیپلماتیک: تمام سفیران و اعضای سفارتخانهها در پایتخت یک کشور؛ کو...
-
جستوجو در متن
-
حیوة
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hayāt 〈 حیات hayāt
-
عمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اعمار] 'amr حیات؛ زندگی.
-
ماالحیاة
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ماءالحیاة] [قدیمی] mā'olhayāt آب حیات؛ آب زندگی.
-
ذوحیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: ذوحیاة] ‹ذیحیات› [قدیمی] zuhayāt دارای حیات؛ زنده؛ جاندار.
-
نوشاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nušāb آب حیات؛ آب زندگی.
-
زندگانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [پهلوی: zindakīh] ‹زندگی› zendegāni ۱. زنده بودن؛ زیستن حیات.۲. (اسم) عمر؛ حیات.۳. (اسم) آنچه به زندگی جمعیِ انسانها بستگی دارد.