کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حکمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حکمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حکمة، جمع: حِکَم] hekmat ۱. = فلسفه۲. دلیل؛ علت.۳. خِرد؛ فرزانگی.۴. نصیحت.〈 حکمت اشراق: (فلسفه) نوعی فلسفۀ عرفانی که اساس آن وصول به حقایق از طریق کشف و شهود میباشد.〈 حکمت عملی: (فلسفه) آگاهیهای مربوط به امور و روابط انسانی، ...
-
واژههای مشابه
-
حکمت آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] hekmat[']āmiz آمیخته به حکمت و پند.
-
حکمت آیین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] hekmat[']āy(')in بنا شده براساس حکمت، خرد، و دانش.
-
جستوجو در متن
-
حکم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حِکمَة] hekam = حکمت
-
سپتیسیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cepticisme] (فلسفه) septisism مذهب شک و تردید؛ حکمت شکاکین؛ حکمت سوفسطایی؛ مذهب اهل شک.
-
بیت الحکمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بَیتالحکمَة] [قدیمی] beyytolhekme ۱. خانۀ حکمت؛ خانۀ دانش.۲. (تصوف) قلبی که اخلاص بر آن غالب باشد؛ دلی که با نور حکمت و معرفت روشن شده.
-
اشراقیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اشراقیّون، جمعِ اشراقیّ] (فلسفه) 'ešrāqiy[y]un پیروان حکمت اشراق که معتقد به ادراک حقایق از طریق الهام بودهاند.
-
دانش سار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dānešsār جای علم و دانش؛ جایی که در آن علم و حکمت فراوان باشد؛ دانشگاه.
-
حکیمانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] hakimāne ۱. مانند حکیمان؛ به روش حکیمان.۲. (قید) از روی حکمت و دانایی.
-
مشا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] maššā' = حکمت 〈 حکمت مشاء: ◻︎ از یکیسو نهاده تا سر سقف / از یکیگوشه چیده تا دَمِ طاق ـ ... ـ سِفرها از مباحثِ مشاء / جِلدها از دقایق اشراق (قاآنی: ۴۹۹).
-
بررسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] barre(a)sidan بررسی کردن؛ وارسی کردن؛ رسیدگی کردن به کاری؛ پرسیدن: ◻︎ آز بگذار که با آز به حکمت نرسی / ور بیان بایدت از حال سنائی بررس (سنائی۲: ۱۸۳).
-
مردم سار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] mardomsār دارای خصلت انسانی: ◻︎ همچنین در سرای حکمت و شرع / آدمیسیر باش و مردمسار (سنائی۲: ۱۴۱).
-
فلسفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فلسفَة، معرب، مٲخوذ از یونانی] falsafe ۱. علمی که در مبادی و حقایق اشیا و علل وجود آنها بحث میکند؛ تفکر و تعمق و تفنن در مسائل علمیه؛ حکمت.۲. [عامیانه] علت.