کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حکام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حکام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حاکم] hokkām = حاکم
-
جستوجو در متن
-
امیرالامرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: امیرالامراء (= امیر امیران)] [قدیمی] 'amirol'omarā ۱. فرماندهِ کل سپاه.۲. عنوان حکام و پادشاهانی که بر کل سرزمین حکومت میکردند
-
بیگلربیگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] bey(i)glarbeyg ۱. در اوایل دورۀ صفوی، عنوان حکام ولایات که غالباً از مرکز تعیین میشدند.۲. در دورۀ قاجاریه، رئیس شهربانی یا حاکم نظامی.
-
مؤامره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مؤامَرَة] [قدیمی] mo'āmere ۱. مشورت کردن.۲. رایزنی.۳. (اسم) نوشتهای که سلاطین یا حکام دولتی به نام مٲمورینی که وجوهی از اموال دولتی را به نام خود ضبط کرده بودند صادر میکردند و به موجب آن رد آن اموال را از ایشان میخواستند.
-
پایزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] [قدیمی] pāyeze در دورۀ مغول، سکه یا نشان که از نقره یا طلا میساختند و بر آن نام پادشاه یا علامت دیگر نقش بود و از طرف پادشاهان به رسم تشویق یا به منزلۀ فرمان انتصاب به امرا و حکام و فرماندهان قشون اعطا میشد.