کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حِين پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hayn ۱. هلاک؛ مرگ.۲. بلا؛ محنت.
-
حین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حین hin] heyn, hin ۱. وقت؛ مدت؛ هنگام.۲. [قدیمی] روزگار.
-
جستوجو در متن
-
احیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حین] [قدیمی] 'ahyān = حِین
-
عصار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'esār ۱. گردوغبار شدید.۲. حین؛ هنگام.
-
اثنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اثناء، جمعِ ثِنْی] 'asnā ۱. هنگام؛ زمان؛ حین.۲. [قدیمی] میانهها؛ وسطها.
-
کات
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [انگلیسی: cut] (سینما) kāt دستور قطع کار توسط کارگردان در حین فیلمبرداری.
-
مهرالمسمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (حقوق، فقه) mahrolmosammā مهری که در حین عقد ازدواج برای زن تعیین شده باشد.
-
کاپیتان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: capitaine] kāpitān ۱. خلبان.۲. ناخدای کشتی.۳. بازیکنی که در حین بازی هدایتگر و سخنگوی تیم است.
-
قاپوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹قاپق، قپق، قپاق، قباق، قبق› [قدیمی] qāpuq ۱. دار اعدام.۲. چوبی بلند که در وسط میدان برپا میکردند و بر سر آن حلقه یا چیز دیگر میگذاشتند تا سواران در حین تاختن آن را با تیر بزنند.
-
سادیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sadisme] (روانشناسی) sādism نوعی بیماری که در آن فرد از آزار دیگران مخصوصاً آزار جنس مخالف در حین عمل جنسی لذت میبرد؛ دگرآزاری.
-
مهرالمثل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (حقوق، فقه) mahrolmesl مهری که در حین عقد ازدواج برای زن معلوم نشده و پس از زفاف از روی حد متوسط مهر زنان دیگر برای او تعیین شود.
-
کارناوال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: carnaval] kānāvāl مراسم سنتی اروپاییان که در ایام خاصی از سال برگزار میشود و در آن، افرادی که لباسها و نقابهای مخصوص دارند، در حین گذر از طول خیابان، به رقص و پایکوبی و بازی میپردازند.
-
پرش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) pareš ۱. پریدن از روی چیزی؛ پرواز.۲. جهیدن؛ جستن.〈 پرش ارتفاع: (ورزش) در دومیدانی، پریدن از روی طناب یا مانع دیگر که در ارتفاع ۲ متر یا کمتر یا بیشتر قرار داده شده.〈 پرش با نیزه: (ورزش) در دومیدانی، پرش ارتفاع به کمک نیزهای بلند...