کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حَمْلٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] haml ۱. بار برداشتن؛ چیزی بر دوش گرفتن.۲. بار از جایی بهجایی بردن.۳. (اسم) بار.۴. (اسم) بار درخت.۵. (اسم) جنین.
-
حمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hamal ۱. (نجوم) اولین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد.۳. [قدیمی] اولین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با فروردین؛ بره.
-
حمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] heml آنچه برداشته شود و از جایی به جایی ببرند.
-
واژههای همآوا
-
حمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] haml ۱. بار برداشتن؛ چیزی بر دوش گرفتن.۲. بار از جایی بهجایی بردن.۳. (اسم) بار.۴. (اسم) بار درخت.۵. (اسم) جنین.
-
حمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hamal ۱. (نجوم) اولین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد.۳. [قدیمی] اولین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با فروردین؛ بره.
-
حمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] heml آنچه برداشته شود و از جایی به جایی ببرند.
-
جستوجو در متن
-
احمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ahmāl ۱. [جمعِ حَمل] = حَمل۲. [جمعِ حِمل] = حِمل
-
حمول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حَمْل] [قدیمی] homul = حَمْل
-
کامیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: camion] kām[i]yu(o)n خودرو بزرگ مخصوص حملونقل با قسمتی برای حمل بار که ثابت است.
-
ترانسپورت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: transport] terānsport حملونقل.
-
انسا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: انساء] [قدیمی] 'ensā حمل بر فراموشی کردن؛ چیزی را از یاد بردن.
-
باربر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bārbar کسی که بار بر پشت خود حمل میکند؛ حمال.
-
حموله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حمولَة] [قدیمی] hamule حیوان بارکش؛ چهارپایی برای حمل بار.