کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حَلق و دَلق و جَلق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
برفک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) barfak نوعی بیماری عفونی که عوارض آن ایجاد جوششهای سفید و زخم در دهان و حلق است و بیشتر در شیرخواران بروز میکند.
-
بهدانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) behdāne تخم به که دارای مادۀ لعابی است و در امراض حلق و سینه و برای لینت مزاج در آب جوش میریزند و میخورند.
-
گلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: garūk] (زیستشناسی) ga(e)lu قسمت عقب دهان که از بالا به دهان و از طرف پایین به مری و قصبةالریه اتصال دارد؛ حلق.
-
آدنوئید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: adénoïde] (زیستشناسی) 'ādeno'(y)id ۱. بافت لنفی که در مخاط فوقانی حلق بهویژه در لوزهها وجود دارد و عفونت و تورم آن باعث بلع دردناک و سختی تنفس میشود.۲. ورم بیش از حد لوزۀ سوم.
-
دیفتری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: diphtérie] (پزشکی) difteri بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره میشود. از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتیهای قلبی، کلیوی، و فلج دست و پا را موجب میشود.
-
سرفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سرف، سلف› (پزشکی) sorfe صدایی که بر اثر انقباض دیافراگم و خروج هوا از حلق ایجاد میشود و بهوسیلۀ عوامل عفونی و حساسیتزا در بیماریهای دستگاه تنفسی میزان و شدت آن افزایش مییابد.〈 سرفهٴ خشک: (پزشکی) سرفهای که هنگام کاهش ترشحات مخاطی دست...
-
مخاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] moxāt ۱. آبی که از بینی جاری میشود؛ آب بینی.۲. (زیستشناسی) پوشش داخلی حفرههای دهان، بینی، حلق، و مری.
-
سکسکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سچک، سجک، اسکرک، سکیله› (پزشکی) sekseke انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که بهصورت صداهای پیدرپی از حلق خارج میشود؛ زغنگ؛ هکچه.
-
لوزتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، تثنیۀ لوزه] ‹لوزتان› (زیستشناسی) lo[w]zateyn دو غدۀ کوچک بادامیشکل که بیخ حلق قرار دارند و کار آنها ساختن گلبولهای سفید است. Δ گاهی در اثر هجوم میکروبها در آنها تولید چرک میشود که اگر معالجه نکنند چرک و میکروب در لوزهها باق...
-
اپیگلوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: épiglotte] (زیستشناسی) 'epig[e]lot عضوی غضروفی در حلق که هنگام فروبردن غذا حنجره را میپوشاند و مانع ورود غذا به نای میشود.
-
مری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَریء] (زیستشناسی) meri مجرایی عضلانی که از حلق تا معده کشیده شده و با حرکات دودیشکل خود غذا را به معده هدایت میکند؛ سرخنای.
-
کنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] ke(a)nj زبان کوچک که بیخ حلق قرار دارد؛ ملازه: ◻︎ همی تا دایه کنج و کام کردش / پدر فرزانه هرمز نام کردش (نزاری: لغتنامه: کنج).
-
آنفلوانزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: influenza] ‹انفلوانزا› (پزشکی) 'ānfo(e)lānzā بیماری ویروسی واگیردار حاد دستگاه تنفسی که با عوارضی مانندِ التهاب مخاط بینی، حلق، تب، سرفه، درد پهلو، سینهدرد، سردرد، درد عضلانی و استخوانها بهخصوص دست، پا، و کمر بروز میکند.
-
زواله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zavāle ۱. تکه و گلولۀ خمیر به اندازۀ یک قرص نان.۲. گلولۀ گلی و مهرۀ کمانگروهه: ◻︎ زوالهاش چو شدی از کمانگروهه برون / ز حلق مرغ بهساعت فروچکیدی خون (کسائی: لغتنامه: زواله).
-
شیپور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سُریانی] (موسیقی) šeypur از سازهای بادی با دهانۀ گشاد و شبیه سرنا که معمولاً از برنج ساخته میشود؛ نفیر؛ سرنا.〈 شیپور استاش: (زیستشناسی) مجرای استاش؛ مجرایی که گوش میانی را به حفرههای بینی مربوط میسازد؛ مجرایی که حلق را با حفرۀ صماخی م...