کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حَرْفٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: حُرُوف] harf ۱. هریک از حروف هجا یا واحدهای الفبا که کلمات از آنها ترکیب میشود، مانندِ ا، ب، پ، ت، ث....۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که معنی مستقل ندارد و تنها برای پیوند دادن کلمه، گروه یا جمله به یکدیگر و نشان دادن نقش کلمات...
-
حرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حِرفَة] heraf = حرفه
-
حرف گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] harfgir خردهگیر؛ نکتهگیر؛ عیبگیر؛ عیبجو: ◻︎ چو حرفم برآمد درست از قلم / مرا از همه حرفگیران چه غم (سعدی۱: ۴۹).
-
حرف گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] harfgiri عیبجویی.〈 حرفگیری کردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] عیبجویی کردن:◻︎ گر انگشت من حرفگیری کند / ندانم کسی کاو دبیری کند (نظامی۵: ۷۸۳).
-
واژههای همآوا
-
حرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: حُرُوف] harf ۱. هریک از حروف هجا یا واحدهای الفبا که کلمات از آنها ترکیب میشود، مانندِ ا، ب، پ، ت، ث....۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که معنی مستقل ندارد و تنها برای پیوند دادن کلمه، گروه یا جمله به یکدیگر و نشان دادن نقش کلمات...
-
حرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حِرفَة] heraf = حرفه
-
جستوجو در متن
-
متکاوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (ادبی) motakāves قافیهای که در آن چهار حرف متحرک پس از آخرین حرف ساکن آمده باشد.
-
ها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) hā نام حرف «ه».〈 های بیان حرکت: حرف «ه» که در آخر کلمات درمیآید و بهصورت e〈 های ملفوظ: حرف «ه» که در اول، وسط و آخر کلمه میآید و بهصورت h
-
کاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kāf نام حرف «ک».
-
گاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gāf نام حرف «گ».
-
لام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lām نام حرف «ل».
-
لم
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) [عربی] [قدیمی] lam حرف نفی؛ نه.
-
خا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xā نام حرف «خ».