کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حَرِيرٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حریر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] harir ۱. ابریشم.۲. پارچۀ ابریشمی.۳. جامۀ ابریشمی؛ پرنیان؛ پرند.
-
جستوجو در متن
-
پرندین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پرند) ‹پرندینه› [قدیمی] parandin چیزی که از حریر دوخته یا ساخته شده باشد.
-
سیلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: silk] silk حریر؛ ابریشم.
-
ترغو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] [قدیمی] tarqu نوعی حریر سرخرنگ.
-
سیرمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصحفِ بَهرَمان] [قدیمی] sirmān ۱. یاقوت سرخ.۲. حریر منقش؛ بهرمان.
-
چکاچک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) čakāčak = چکاچاک: ◻︎ ز بیم چکاچک که آمد ز تیر / کفن گشت در زیر جوشن حریر (نظامی۱۷: ۶۷۸).
-
صدتو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹صدتوی› [قدیمی، مجاز] sadtu دارای تاها و لاهای بسیار؛ صدلا؛ صدتا: ◻︎ نبینی که در معرض تیغ و تیر / بپوشند خفتان صدتو حریر (سعدی۱: ۱۲۹).
-
لاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lād پارچۀ نرم و لطیف؛ دیبا؛ حریر: ◻︎ باد همچون لاد پیش تیغ تو پولاد نرم / پیش تیغ دشمنانت سخت چون پولاد، لاد (قطران: ۴۳۹).
-
حریره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حریرَة] harire ۱. غذایی که از آب، نشاسته، شکر، و مغز بادام برای افراد مریض تهیه میشود.۲. [قدیمی] قطعۀ حریر.۳. [قدیمی] جامۀ ابریشمی.
-
طریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: طریدَة] [قدیمی] taride ۱. شکار راندهشده.۲. آنچه از شتران یا رمه که دزدیده و رانده شده.۳. (اسم) تکۀ دراز از حریر و جز آن.۴. (اسم) تیر.۵. (اسم) تیری که از چوب گز درست کنند.
-
پرند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: parand, parvand] ‹برند، فرند، پرنگ› parand ۱. (زیستشناسی) درختچهای کوچک از تیرۀ ریواس، با بوتۀ پرشاخ، ساقۀ خاکستری، برگهای باریک و نوکتیز، و میوۀ بالدار.۲. [قدیمی] نوعی پارچۀ ابریشمی ساده و بینقش؛ حریر: ◻︎ سه نگردد بریشم ار او را...
-
پرنیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: parnīkān] ‹پرنون، پرنو، پرن› [قدیمی] parniyān نوعی پارچۀ ابریشمی منقش؛ دیبای منقش؛ حریر نازک: ◻︎ چون پرند نیلگون بر روی پوشد مَرغزار / پرنیان هفترنگ اندر سر آرد کوهسار (فرخی: ۱۷۵)، ◻︎ آمد این نوبهار توبهشکن / پرنیان گشت باغ و برزن و ک...
-
نخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nax ۱. رشتۀ باریک از پنبه، پشم، ابریشم، الیاف مصنوعی، و امثال آنها.٢. واحد شمارش سیگار.٣. [قدیمی] نوعی فرش لطیف.٤. [قدیمی] نوعی جامۀ حریر.۵. [قدیمی] نهال.۶. [قدیمی] صف: ◻︎ بجوشید لشکر چو موروملخ / کشیدند از کوه تا کوه نخ (عنصری: ۳۵۳).
-
گرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gurg] (زیستشناسی) gorg پستانداری وحشی، گوشتخوار و شبیه سگ اما از آن قویتر و درندهتر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله میکند.〈 گرگ باراندیده: [مجاز] شخص مجرب، کارآزموده، سختیکشیده، و سردوگرمچشیده. Δ می...